Dictiornary-Farsi | پیشرو دست راست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
right wing forward	پیشرو دست راست


Other Matches

dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
heralding	پیشرو
harbinger	پیشرو
harbingers	پیشرو
outrunner	پیشرو
progressive	پیشرو
right wing toward	پیشرو
outrider	پیشرو
right wing to ward	پیشرو
outriders	پیشرو
forward-looking	پیشرو
forerunner	پیشرو
futuristic	پیشرو
heralds	پیشرو
heralded	پیشرو
postilion	پیشرو
herald	پیشرو
fascias	پیشرو
fascia	پیشرو
front man	پیشرو
front men	پیشرو
vanward	پیشرو
postillion	پیشرو
forerunners	پیشرو
chiefs	پیشرو
foregoer	پیشرو
advance guard	پیشرو
file leader	پیشرو
precursors	پیشرو
chief	پیشرو
van	پیشرو
vans	پیشرو
antecessor	پیشرو
precursor	پیشرو
avant courier	پیشرو
fugleman	پیشرو
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
trails	پیشقدم پیشرو
brand leader	پیشرو در بازار
pathfinders	پیشرو کاشف
pathfinder	پیشرو کاشف
progressive education	ازمون پیشرو
trailing	پیشقدم پیشرو
trailed	پیشقدم پیشرو
trail	پیشقدم پیشرو
billeting party	گروه پیشرو
advance party	گروه پیشرو
advance party	قسمت پیشرو
rear takedown with single leg tackel	افلاک پیشرو
progenitor	اجداد پیشرو
progenitors	اجداد پیشرو
advance detachment	قسمت پیشرو
avant garde	پیشرو و موجد
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
leadden limbs	پیشرو راهنما
leader merchandising	پیشرو در عرضه
fugle	پیشرو شدن
leading region	نواحی پیشرو
leading sectors	بخشهای پیشرو
left wing for ward	پیشرو دست چپ
avant-garde	پیشرو و موجد
market leader	پیشرو بازار
flag ship	کشتی پیشرو
forward motion	جنبش پیشرو
leader pricing	پیشرو در قیمت گذاری
beach party	گروه پیشرو اب خاکی
precursory	وابسته به پیشرو بودن
head	رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
shore party	گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
near leg pickup and leg block	زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
lictor	پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
By international standards Germany maintains a leading role.	در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
forward chaining	روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
beach group	گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
leading indicators	شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
rectilineal	راست خط
truest	راست
straightish	راست
straightish	سر راست
dextrorotatory	راست بر
turnabouts	به راست راست
righting	راست
truer	راست
pricks	راست
erect	راست
right face	به راست راست
erected	راست
right back	بک راست
dextrogyrous	راست بر
erecting	راست
upright	راست
erects	راست
true	راست
plumply	سر راست
plain spoken	یر راست
wrapover top	راست
wrapover skirt	راست
wrapover dress	راست
directly	سر راست
up front	رک و راست
on end	راست
right	راست
beeline	خط راست
uninhibited	رک و راست
freehearted	رک و راست
blankly	سر راست
turnabout	به راست راست
forthrights	سر راست
four-square	رک و راست
righted	راست
vertically	راست
plain dealing	راست
wooden	راست
pricking	راست
straightest	راست
apeak	راست
straighter	راست
straight	راست
candid	راست
outspoken	رک و راست
right turn	به راست راست
bolt upright	راست
vertical beam	راست رو
sheer	یک راست
prick	راست
bee line	خط راست
straightforward	رک سر راست
pricked	راست
straightforward	راست
right footed	راست پا
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
grape sugar	گلوکز راست بر
set right	راست کردن
to the right <adv.>	سمت راست
dexter	در طرف راست
ingenuousness	راست بازی
dextrad	راست سویه
in round numbers 00	سر راست 001تا
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
dextrality	راست برتری
dextrogyrous	راست گردان
clockwise rotation	گردش به راست
cross brace	بادبند چپ و راست
deasil	طرف راست
eton collan	یقه راست
erective	راست کننده
erectile	راست کردنی
dextrosal	راست گرد
on the right <adv.>	سمت راست
dextrorotatory	راست گردان
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
eyes right	نظر به راست
cross-brace	بادبند چپ و راست
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
deskew	راست کردن
erectile	راست شدنی
right <adv.>	سمت راست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
fastigiate	راست بالارونده
right half back	نگهبان راست
rightable	راست شدنی
right handed	راست گرد
right handed	راست دست
right handed	در سمت راست
right halfback	هافبک راست
speak the trurh	راست گفتن
right flank	سمت راست
righting lever	اهرم راست کن
right flank	جناح راست
right hand	دست راست
right arm	دست راست
right angled parallelogram	راست گوشه
right angled	راست گوشه
rectus	ماهیچه راست
sit up	راست نشستن
right wing toward	دست راست
rightism	راست گرایی
rightmost	سمت راست
rightmost	راست ترین
righty	راست دست
round unvarnished tale	حرف سر راست
round unvarnished tale	راست حسینی
right turn	براست راست
right oblique march	میل به راست رو