English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
Other Matches
envisage انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attends انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending انتظار کشیدن انتظار داشتن
attend انتظار کشیدن انتظار داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
to look forward to انتظار داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
await منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
offer پیشنهاد کردن پیشنهاد
offers پیشنهاد کردن پیشنهاد
offered پیشنهاد کردن پیشنهاد
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
projected پیشنهاد کردن
propounds پیشنهاد کردن
advance پیشنهاد کردن
advancing پیشنهاد کردن
offered پیشنهاد کردن
bids پیشنهاد کردن
projects پیشنهاد کردن
project پیشنهاد کردن
offer پیشنهاد کردن
offers پیشنهاد کردن
bid پیشنهاد کردن
propounding پیشنهاد کردن
proposed پیشنهاد کردن
propound پیشنهاد کردن
proposing پیشنهاد کردن
suggests پیشنهاد کردن
suggesting پیشنهاد کردن
propose پیشنهاد کردن
suggested پیشنهاد کردن
recommend پیشنهاد کردن
proposes پیشنهاد کردن
recommending پیشنهاد کردن
to make overtures پیشنهاد کردن
recommends پیشنهاد کردن
suggest پیشنهاد کردن
tendered تقدیم کردن پیشنهاد
proffering تقدیم پیشنهاد کردن
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
tender تقدیم کردن پیشنهاد
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
projects طرح یا پیشنهاد کردن
projected طرح یا پیشنهاد کردن
proffers تقدیم پیشنهاد کردن
proffered تقدیم پیشنهاد کردن
to make a motion پیشنهاد کردن بر ان شدن
tendering تقدیم کردن پیشنهاد
proffer تقدیم پیشنهاد کردن
project طرح یا پیشنهاد کردن
tenderest تقدیم کردن پیشنهاد
bidding پیشنهاد مزایده کردن
propositioning پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
bid پیشنهاد کردن توپ زدن
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
bids پیشنهاد کردن توپ زدن
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
propone پیشنهاد کردن ارائه دادن
propound پیشنهاد کردن ارائه دادن
put in تقاضا کردن پیشنهاد دادن
propounding پیشنهاد کردن ارائه دادن
propounds پیشنهاد کردن ارائه دادن
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
expectantly با انتظار
expectations انتظار
prospects انتظار
expectation انتظار
prospecting انتظار
expectancy انتظار
anticipation انتظار
ready line خط انتظار
expectance انتظار
prospect انتظار
prospected انتظار
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
in prospect انتظار داشته
ante-rooms اطاق انتظار
waiting time زمان انتظار
standby حالت انتظار
anticipated <adj.> انتظار می رود
waiting room اطاق انتظار
reception rooms اتاق انتظار
half pay حق انتظار خدمت
wait time زمان انتظار
presumable <adj.> انتظار می رود
expected <adj.> انتظار می رود
estimated <adj.> انتظار می رود
ante-chamber اتاق انتظار
lobbied سالن انتظار
in prospective انتظار داشته
lobbies سالن انتظار
lobby سالن انتظار
reception room اتاق انتظار
anticipative درحالت انتظار
waiting-room اتاق انتظار
to my great surprise برخلاف انتظار من
wait state حالت انتظار
wait state وضعیت انتظار
probable <adj.> انتظار می رود
cooling period زمان انتظار
rendezvous area موضع انتظار
expectancy chart نمودار انتظار
bide در انتظار ماندن
standbys حالت انتظار
expectancy table جدول انتظار
beyond the pale <idiom> دوراز انتظار
inopinate انتظار نداشته
anterooms اطاق انتظار
error of expectation خطای انتظار
anteroom اطاق انتظار
redezvous محل انتظار
waiting list لیست انتظار
waiting lists لیست انتظار
anticipatory در حال انتظار
waiting-room اطاق انتظار
waiting-rooms اطاق انتظار
aspiration level سطح انتظار
expectative مورد انتظار
expected value ارزش مورد انتظار
expected price قیمت مورد انتظار
expected frequency فراوانی مورد انتظار
intended saving پس انداز مورد انتظار
point spread امتیاز قابل انتظار
on deck در انتظار نوبت شنا
nonpay status حالت انتظار خدمتی
sales expectations فروش مورد انتظار
in prospect مورد انتظار [در برنامه ]
anticipated profit سود مورد انتظار
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
suit up ذخیره در انتظار بازی
anticipated inflation تورم مورد انتظار
means end expectation انتظار وسیله- هدف
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
tempo stroll variation واریاسیون صبر و انتظار
likly انتظار داشتنی مناسب
anticipated price قیمت مورد انتظار
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
promises نوید انتظار وعده دادن
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
promise نوید انتظار وعده دادن
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
profiteer فردیکه انتظار سودزیاد دارد
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
product life expectancy عمر مورد انتظار محصول
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
waits انتظار کشیدن معطل شدن
wait انتظار کشیدن معطل شدن
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
waited انتظار کشیدن معطل شدن
profiteers فردیکه انتظار سودزیاد دارد
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
shoots درد کردن سوزش داشتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
impounded ضبط کردن نگه داشتن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
impound ضبط کردن نگه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com