Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English
Persian
move
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves
پیشنهاد کردن تغییر مکان
Other Matches
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
left shift
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
displacement
اختلاف مکان تغییر مکان
displacement
تغییر مکان
displeacement of water
تغییر مکان اب
shift
تغییر مکان
shifts
تغییر مکان
displaciment
تغییر مکان
shifted
تغییر مکان
change of place
تغییر مکان
left shift
تغییر مکان به چپ
logic shift
تغییر مکان منطقی
logical shift
تغییر مکان منطقی
shift
تغییر مکان انتقال
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
red shift
تغییر مکان سرخ
die shift
تغییر مکان حدیده
components of displacement
مولفههای تغییر مکان
doppler shift
تغییر مکان دوپلری
displacement
جابجاشدگی تغییر مکان
cyclic shift
تغییر مکان چرخهای
ring shift
تغییر مکان حلقهای
end around shift
تغییر مکان دورگشتی
shifted
تغییر مکان انتقال
shift register
ثبات تغییر مکان
circular shift
تغییر مکان حلقوی
sides way
تغییر مکان جانبی
shift out
تغییر مکان به بیرون
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
piston displacement
تغییر مکان پیستون
shifts
تغییر مکان انتقال
circular shift
تغییر مکان دایرهای
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
support movement
تغییر مکان تکیه گاه
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
dynamic shift register
ثبات تغییر مکان پویا
right shift
تغییر مکان به سمت راست
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
statip shift register
ثبات تغییر مکان ایستا
output per unit of displacement
توان در واحد تغییر مکان
displacement
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
columnar transposition
تغییر مکان دادن عوامل در ستون
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
move
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
multipass overlap
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
left justification
تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
intransit
در حال تغییر مکان در حال سفر یاانتقال
offers
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offered
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
پیشنهاد کردن پیشنهاد
shift instruction
دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
stacks
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stack
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacked
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
peeking
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeks
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
migration
نقل مکان نقل مکان کردن
allotment advice
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
propounding
پیشنهاد کردن
propounds
پیشنهاد کردن
projects
پیشنهاد کردن
bid
پیشنهاد کردن
recommend
پیشنهاد کردن
bids
پیشنهاد کردن
projected
پیشنهاد کردن
propound
پیشنهاد کردن
recommends
پیشنهاد کردن
recommending
پیشنهاد کردن
project
پیشنهاد کردن
proposing
پیشنهاد کردن
suggested
پیشنهاد کردن
suggests
پیشنهاد کردن
offered
پیشنهاد کردن
suggesting
پیشنهاد کردن
offer
پیشنهاد کردن
offers
پیشنهاد کردن
advancing
پیشنهاد کردن
to make overtures
پیشنهاد کردن
proposes
پیشنهاد کردن
proposed
پیشنهاد کردن
propose
پیشنهاد کردن
advance
پیشنهاد کردن
suggest
پیشنهاد کردن
project
طرح یا پیشنهاد کردن
tenderest
تقدیم کردن پیشنهاد
proffering
تقدیم پیشنهاد کردن
to hold out the olive branch
<idiom>
[پیشنهاد آشتی کردن]
proffers
تقدیم پیشنهاد کردن
projected
طرح یا پیشنهاد کردن
bidding
پیشنهاد مزایده کردن
projects
طرح یا پیشنهاد کردن
proffered
تقدیم پیشنهاد کردن
tendering
تقدیم کردن پیشنهاد
proffer
تقدیم پیشنهاد کردن
tendered
تقدیم کردن پیشنهاد
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
to make a motion
پیشنهاد کردن بر ان شدن
tender
تقدیم کردن پیشنهاد
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
flitting
نقل مکان کردن
flits
نقل مکان کردن
flitted
نقل مکان کردن
flit
نقل مکان کردن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
propone
پیشنهاد کردن ارائه دادن
put in
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
bid
پیشنهاد کردن توپ زدن
bids
پیشنهاد کردن توپ زدن
propounds
پیشنهاد کردن ارائه دادن
propounding
پیشنهاد کردن ارائه دادن
propound
پیشنهاد کردن ارائه دادن
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
vary
تغییر کردن
varies
تغییر کردن
to turn
[into]
تغییر کردن
refresh buffer
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
ranged
تغییر کردن خط مبنا
graduate
تغییر تدریجی کردن
ranges
تغییر کردن خط مبنا
graduates
تغییر تدریجی کردن
range
تغییر کردن خط مبنا
vary infinitely
بی اندازه تغییر کردن
graduating
تغییر تدریجی کردن
change over
تغییر روش تغییر رویه
revolve
دور زدن تغییر کردن
change
تغییر کردن عوض شدن
ranged
تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranges
تغییر کردن یا متفاوت بودن
revolved
دور زدن تغییر کردن
changed
تغییر کردن عوض شدن
commmute
تغییر دادن مبادله کردن
changes
تغییر کردن عوض شدن
changing
تغییر کردن عوض شدن
range
تغییر کردن یا متفاوت بودن
revolves
دور زدن تغییر کردن
overplayed
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplaying
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplay
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to turn something
تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
overplays
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
transmuting
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edited
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
to refresh oneself
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
transmuted
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
byte
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
bytes
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com