Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
Other Matches
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
revolutionist
پیشوای انقلاب
reformers
پیشوای جنبش
heguman
پیشوای گروه
mufti
پیشوای دینی
pastors
پیشوای روحانی
pastor
پیشوای روحانی
reformer
پیشوای جنبش
Popes
پاپ پیشوای کاتولیکها
Pope
پاپ پیشوای کاتولیکها
reformation
اصلاحات
improves
اصلاحات کردن
improved
اصلاحات کردن
land reforms
اصلاحات ارضی
improve
اصلاحات کردن
obscurantist
مخالف اصلاحات
land reform
اصلاحات ارضی
institutional reforms
اصلاحات نهادی
improving
اصلاحات کردن
to instigate a programme of reforms
بر انگیختن برنامه اصلاحات
obscurant
بغرنج مخالف اصلاحات
reform
اصلاحات تجدید سازمان
reforms
اصلاحات تجدید سازمان
reform movement
جنبش یا نهضت برای اصلاحات
capital budget
بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
utopianism
تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
aircraft alternation
اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
utopism
خیالبافی تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
vicissitude
دگرگونی
variations
دگرگونی
contrariety
دگرگونی
variation
دگرگونی
mutation
دگرگونی
mutations
دگرگونی
otherness
دگرگونی
alteration
دگرگونی
transformation
دگرگونی
U-turn
دگرگونی
U-turns
دگرگونی
metamorphosis
دگرگونی
move
دگرگونی
shift
دگرگونی
changes
دگرگونی
changing
دگرگونی
change
دگرگونی
changed
دگرگونی
catabolism
دگرگونی
metabolisms
دگرگونی متابولیزم
tranformable
دگرگونی پذیر
metachromatism
دگرگونی رنگ
future shock
اضطراب دگرگونی
metabolism
دگرگونی متابولیزم
transformism
دگرگونی گرایی
alteration switch
گزینه دگرگونی
changeover
دگرگونی کامل
ecocline
بوم دگرگونی
changeovers
دگرگونی کامل
transmutable
دگرگونی پذیر
variations
وابسته به تغییرو دگرگونی
variation
وابسته به تغییرو دگرگونی
shake-ups
سرهم بندی دگرگونی
shake-up
سرهم بندی دگرگونی
shake up
سرهم بندی دگرگونی
troposhere
کره دگرگونی تروپوسفر
ecological change
دگرگونی بوم شناختی
commutable
دگرگونی پذیر قابل تبدیل
changes
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
phonology
دانش دگرگونی صدا در زبان
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
endomorphy
رویش از روپوست درون دگرگونی
changed
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
endomorphism
رویش از روپوست درون دگرگونی
energy operates changes
نیرو مایه دگرگونی است
changing
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
factioneer
طرفدار
partisans
طرفدار
pro
طرفدار
insurrectionist
طرفدار
cohort
طرفدار
advocator
طرفدار
pro-
طرفدار
partisan
طرفدار
exponents
طرفدار
cohorts
طرفدار
adherent
طرفدار
adherents
طرفدار
one-sided
طرفدار
partial
طرفدار
exponent
طرفدار
partizan
طرفدار
advocating
طرفدار
advocates
طرفدار
advocated
طرفدار
advocate
طرفدار
votary
طرفدار
partizan etc
طرفدار
party
طرفدار
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
democrate
طرفدار دمکراسی
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
absolutist
طرفدار استبداد
abolitionist
طرفدار برانداختن
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
reformers
طرفدار نهضت
reformer
طرفدار نهضت
royalists
طرفدار سلطنت
royalist
طرفدار سلطنت
nudist
طرفدار برهنگی
activist
طرفدار عمل
activists
طرفدار عمل
risk lover
طرفدار خطر
risk lover
طرفدار ریسک
interventionist
طرفدار مداخله
keynesianism
طرفدار کینز
monopolist
طرفدار انحصار
he is on our side
طرفدار مااست
centralists
طرفدار تمرکز
centralist
طرفدار تمرکز
factionary
طرفدار یک فرقه
papist
طرفدار پاپ
to count
طرفدار شمردن
essential
<adj.>
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
اساسی
vital
<adj.>
اساسی
major
<adj.>
اساسی
rudimental
اساسی
fundametal
اساسی
unsubstantial
بی اساسی
earthshaking
اساسی
key projects
اساسی
On what basis (ground)
بر چه اساسی ؟
basilar
اساسی
groundlessness
بی اساسی
basal
اساسی
quintessential
<adj.>
اساسی
hypostatic
اساسی
capital
اساسی
cardinal
اساسی
radical
اساسی
cardinals
اساسی
meatier
اساسی
meatiest
اساسی
basics
اساسی
net
اساسی
nets
اساسی
materials
اساسی
nett
اساسی
meaty
اساسی
constitutional
اساسی
material
اساسی
basic
اساسی
Hon
اساسی
radicals
اساسی
organic
اساسی
functional
اساسی
pivotal
اساسی
ground
اساسی
essentials
اساسی
substantial
اساسی
essential
اساسی
fundamental
اساسی
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
mongamist
طرفدار داشتن یک همسر
libertarians
طرفدار ازادی اراده
federalist
طرفدار دولت فدرال
mutualist
طرفدار اصول همدستی
football fan
[American English]
طرفدار فوتبال آمریکایی
communist
طرفدار مرام اشتراکی
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
theorist
طرفدار استدلال نظری
libertarian
طرفدار ازادی اراده
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
communists
طرفدار مرام اشتراکی
negrophile
طرفدار سیاه پوست
feminists
طرفدار حقوق زنان
feminist
طرفدار حقوق زنان
proponents
توضیح دهنده طرفدار
theocrat
طرفدار یزدان سالاری
proponent
توضیح دهنده طرفدار
theorists
طرفدار استدلال نظری
world federalist
طرفدار حکومت جهانی
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
supply side economics
اقتصاد طرفدار عرضه
parliamentarian
طرفدار حکومت پارلمانی
aristocrate
طرفدار حکومت اشراف
teetotalist
طرفدار منع مسکرات
prohibitionist
طرفدار منع مسکرات
partialist
شخص طرفدار یا معتصب
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
autonomist
طرفدار استقلال داخلی
strategic variables
متغیرهای اساسی
fundamental rules
قواعدیاقوانین اساسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com