English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
tera پیشوندی برای 01 به توان 21
Other Matches
atto پیشوندی به معنای 01 به توان 81-
nano پیشوندی به معنای 01 به توان 9-
hecto پیشوندی معادل 01 به توان 2
pico پیشوندی به معنای 01 به توان منفی 21
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
t پیشوندی برای یک تریلیون
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
kilo هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilos هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
interfaces استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
ratings توان نامی توان قدرت
rating توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
prefix پیشوندی
prefixes پیشوندی
micro پیشوندی بمعنی
micros پیشوندی بمعنی
actino پیشوندی بمعنی
mal پیشوندی که معنی بد
acoustico پیشوندی است به معنی
mac پیشوندی بمعنی " فرزند"
hept پیشوندی بمعنی هفت
tera پیشوندی به معنای یک تریلیونیم
hecto پیشوندی به معنای یکصد
macs پیشوندی بمعنی " فرزند"
giga پیشوندی معادل 01بتوان 9
nano پیشوندی به معنای یک بیلیونیم
mal پیشوندی بمعنی بد و مضر
semis پیشوندی بمعنی : نیم
hepta پیشوندی بمعنی هفت
semi پیشوندی بمعنی : نیم
prefix notation نشان گذاری پیشوندی
aden کلمهء پیشوندی است که به معنی
ads پیشوندی است لاتین به معنی
ace پیشوندی ازکلمه acetic بمعنی
ad پیشوندی است لاتین به معنی
counter- پیشوندی به معنای مخالف یاضد
picto پیشوندی بمعنی عکس وتصویر
igni پیشوندی است بمعنی اتش
adreno کلمهء پیشوندی است به معنی
adren کلمهء پیشوندی است به معنی
aces پیشوندی ازکلمه acetic بمعنی
adeni کلمهء پیشوندی است که به معنی
adeno کلمهء پیشوندی است که به معنی
arches : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
arch- : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
infra پیشوندی بمعنی زیر و پایین وپست
pan قاب پیشوندی بمعنی همه وسرتاسر
turbos پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
arch : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
pan- قاب پیشوندی بمعنی همه وسرتاسر
demi پیشوندی است بمعنی " نیم " و"نصف "
over پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
turbo پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
over- پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
cardi کلمات پیشوندی بمعنی >دل < یا >قلب < است
cardio کلمات پیشوندی بمعنی >دل < یا >قلب < است
icosi پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
polys پیشوندی بمعنی چند و بسیار وبس
poly پیشوندی بمعنی چند و بسیار وبس
cardia کلمات پیشوندی بمعنی >دل < یا >قلب < است
supra پیشوندی بمعنی بالا و روی ومافوق
pans قاب پیشوندی بمعنی همه وسرتاسر
acaro کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
non پیشوندی است بمعنی >منفی <یا >خیر< و غیر
amphi [پیشوندی به معنی هر دو طرف یا جلو عقب مثل هم]
acantho کلمهء پیشوندی بمعنی خار وخادار میباشد
co- پیشوندی بمعنای 09 درجه منهای مقدار مذکور
Co پیشوندی بمعنای 09 درجه منهای مقدار مذکور
ante : پیشوندی است بمعنی- پیش- و- قبل از- و-درجلو-
aceto پیشوندی است مشتق ازکلمهء لاتین acetum که به معنی
somnambul کلمه پیشوندی است بمعنی راه رفتن در خواب
femto پیشوندی که بیان کننده یک کوادریلیوم یا یک میلیونیم یک بیلیون میباشد
mis- پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
mis پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
achromat کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
achromato کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
hemi پیشوندی است بمعنی نیم ونصف مانند hemisphereیعنی نیمکره
AC پیشوندی است برابرad- لاتین که قبل ازc و q به اینصورت در می اید مثل
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
hyper پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper- پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
atto معنای پیشوندی با معنای یک تریلیونم یا بیلیونیوم یک بیلیون
power توان
ambidextrous دو سو توان
p توان
powered توان
powers توان
vigour توان
powering توان
capacitance توان
potency توان
throughput توان
equipotent هم توان
exponent توان
vim توان
vigor توان
potential توان
isoelectric هم توان
high-powered پر توان
oligotrophic کم توان
ambidextral دو سو توان
low power توان کم
exponents توان
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
simple circuit مدار توان
power circuit مدار توان
potential energy نهان توان
true power توان متوسط
powering توان نیرو
inputted توان ورودی
powered توان نیرو
powering توان برقی
true power توان واقعی
maximum available powere توان حداکثر
input توان اولیه
powering قوه یا توان
input توان ورودی
power factor ضریب توان
power loss اتلاف توان
useful power توان مفید
light output ratio توان نور
power level indicator توان نما
low power توان کوچک
power endurance توان استقامت
purchasing power توان خرید
power level تراز توان
active power توان موثر
power function تابع توان
aerobic power توان هوازی
vector power توان برداری
albedo توان بازتاب
power output توان خروجی
wattmeter توان سنج
micros کامپیوتر کم توان
micro کامپیوتر کم توان
throughput توان عملیاتی
power توان نیرو
power توان برقی
horsepower توان اسب
power قوه یا توان
wattles power توان کور
output power توان خروجی
wattless power توان هرز
horse power توان موتور
i. and evdevolution توان یابی
i^ r loss اتلاف توان
biological potential توان زیستی
idle current wattmeter توان کورسنج
idle power توان کور
brake horsepower توان مفید
motor output توان موتور
heating power توان حرارتی
powered قوه یا توان
microcomputer کامپیوتر کم توان
apparent power توان فاهری
out put توان دستگاهها
true power توان حقیقی
inputted توان اولیه
capacity range حیطه توان
instantaneous power توان لحظهای
powered توان برقی
omnipotent همه توان
increase of output افزایش توان
physical medicine طب توان بخشی
indicated horsepower توان فاهری
valence توان ارزش
potency توان جنسی
input power توان ورودی
interference power توان پارازیت
constant power توان ثابت
connected load توان اتصال
real power توان حقیقی
compression strength توان فشاری
perhaps توان بود
recruitment توان گیری
real power توان موثر
paces حفظ توان
complex power توان مختلط
effective power توان موثر
paced حفظ توان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com