Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
to reeeive in a	پیشکشی گرفتن
Other Matches
presented	پیشکشی
gifts	پیشکشی
gift	پیشکشی
present	پیشکشی
presents	پیشکشی
presenting	پیشکشی
ex voto	هدیه یا پیشکشی
to pay in a	پیشکشی پرداختن
gratuitous issue	اماد پیشکشی
meal offering	پیشکشی اردی
as a present	برسم پیشکشی
meat offering	پیشکشی اردی
heave offering	پیشکشی ای که کاهن روی
he presented me with a book	کتابی بمن پیشکشی کرد
he presented abook to me	کتابی بمن پیشکشی کرد
to give	پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
floral tributes	گلی که بطور پیشکشی یاروی جنازهای نثارکنند
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retrieve	پس گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
overtakes	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
overtaken	گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
catch	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
overtake	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
seizes	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
break out	در گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
resume	از سر گرفتن
getting	گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
obturate	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
tong	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustom	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
accustoms	خو گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
to take up	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to break in	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
holds	گرفتن
wed	گرفتن
hold	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
capture	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to hunt out	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
to get at	گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch on	گرفتن
capturing	گرفتن
captures	گرفتن
gets	گرفتن
deglutinate	گرفتن
cork	گرفتن
false grip	گرفتن
devest	گرفتن
skim	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
get at	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
acclimatises	خو گرفتن
skims	کف گرفتن از
accustoming	خو گرفتن
corks	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
adeem	پس گرفتن
nail	گرفتن
nails	گرفتن
recapture	پس گرفتن
nailed	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
despumate	کف گرفتن از
disesteem	کم گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
skims	گرفتن کف
get	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
receive	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
catch on	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
receives	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
hugging	دراغوش گرفتن
to fall into a habit	عادتی گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
inducted	انرژی گرفتن
hugged	دراغوش گرفتن
to follow up the scent	بابوردشکار را گرفتن
hugs	دراغوش گرفتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
induct	انرژی گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
mist	ابهام مه گرفتن
mists	ابهام مه گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com