Dictiornary-Farsi | پیش بینی کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
perfect foresight	پیش بینی کامل


Other Matches

snub nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed	دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
septum	حفرههای بینی پره بینی
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
guided propagation	تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer	استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
weather forecasts	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses	تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast	پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
predicting interval	فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
full-fledged	کامل
full fledged	کامل
wall-to-wall	کامل
unabridged	کامل
searching	کامل
totaled	کامل
absolutes	کامل
totals	کامل
totalling	کامل
largest	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
large	کامل
larger	کامل
total	کامل
totaling	کامل
totalled	کامل
in a entireness of state	کامل
of ripe years	کامل
self-contained	کامل
all-out	کامل
semibreve	نت کامل
semibreves	نت کامل
full	کامل
unqualified	کامل
main	کامل
exact	کامل
exacted	کامل
exacts	کامل
entire	کامل
perfects	کامل
absolute	کامل
fullest	کامل
perfect	کامل
perfected	کامل
perfecting	کامل
unmitigated	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
starkly	کامل
saturation	کامل
complete	کامل
echaustive	کامل
empennage	دم کامل
completing	کامل
stark	کامل
completes	کامل
completed	کامل
partitur	قطعه کامل
total system	سیستم کامل
hot	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
hottest	امادگی کامل
absolutes	کامل قطعی
present perfect tense	ماضی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
pappus	حقه کامل گل
absolute	کامل قطعی
perquisition	جستجوی کامل
overall safety	ایمنی کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
out-and-out	کامل سرتاسر
out and out	کامل سرتاسر
pervestigation	جستجوی کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
full frame	قاب کامل
roundest	کامل کردن
clamped	بست کامل
thoro	کامل تمام
U-turns	دور کامل
U-turn	دور کامل
changeovers	دگرگونی کامل
changeover	دگرگونی کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
through rate	نرخ کامل
orbicular	مدور کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
fuller	کامل تر تمام تر
elaborately	بطور کامل
clamp	بست کامل
integers	عدد کامل
perfect fluid	سیال کامل
totalize	کامل کردن
partial	نیمه کامل
detailing	شرح کامل
detail	شرح کامل
full annealing	کامل گداختن
panoply	سلاح کامل
panoply	زره کامل
total score	نمره کامل
intact	سالم کامل
full annealing	بازپخت کامل
perfect market	بازار کامل
total charge	بارگذاری کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
total function	تابع کامل
perfect information	اطلاعات کامل
integer	عدد کامل
total porosity	تخلخل کامل
perfect gas	گاز کامل
revolution	یک دوره کامل
full blown	تمام کامل
full bodied money	پول کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
empery	سلطه کامل
accomplished	کامل شده
perfect competition	رقابت کامل
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
full employment	اشتغال کامل
unperfect	غیر کامل
perfect tense	ماضی کامل
payment in full	پرداخت کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect radiator	تابنده کامل
revolutions	یک دوره کامل
full command	کنترل کامل
mature	کامل کردن
mature	کامل شدن
full command	اداره کامل
matures	کامل کردن
matures	کامل شدن
period	جمله کامل
periods	جمله کامل
partitura	قطعه کامل
hunky dory	بارضایت کامل
complementary color	رنگ کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
complement	کامل کردن
complete ditch	گود کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete graph	گراف کامل
full speed	سرعت کامل
complete inventory	موجودی کامل
full section	برش کامل
rounded <adj.>	کامل و متعادل
grand slams	موفقیت کامل
grand slam	موفقیت کامل
prepotency	قدرت کامل
hip and thigh	بطور کامل
finishes	کامل کردن
finish	کامل کردن
star program	برنامه کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
complete sound	فشنگ کامل
complete substitution	جانشین کامل
conversance	اگاهی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversancy	اشنایی کامل
ripen	کامل شدن
pure competition	رقابت کامل
full word	کلمه کامل
complements	کامل کردن
full step	گام کامل
complementing	کامل کردن
ripened	کامل شدن
ripening	کامل شدن
integral	کامل تمام
perfectly	بطور کامل
full stops	وقفه کامل
ripens	کامل شدن
complemented	کامل کردن
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
completely specified	با تعیین کامل
completeness check	تطبیق کامل
full step	یک قدم کامل
prepotence	قدرت کامل
clamps	بست کامل
totaling	جمع کل کامل
totaled	جمع کل کامل
full load	بار کامل
total	جمع کل کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
mature system	سیستم کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
almightiness	قدرت کامل
totalled	جمع کل کامل
full justification	تطابق کامل
round	کامل کردن
willie waught	یک جرعه کامل