Dictiornary-Farsi | پیمان تسلیم بستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
capitulate	پیمان تسلیم بستن
capitulated	پیمان تسلیم بستن
capitulates	پیمان تسلیم بستن
capitulating	پیمان تسلیم بستن


Other Matches

contract	: پیمان بستن
covenants	پیمان بستن
covenant	پیمان بستن
to pawn one's word	پیمان بستن
pacts	معاهده پیمان بستن
pact	معاهده پیمان بستن
promises	قول دادن پیمان بستن
to plight oneself to a person	پیمان نامزدی با کسی بستن
stipulating	پیمان بستن تصریح کردن
promise	قول دادن پیمان بستن
value cost contract	پیمان بستن با قیمتهای پایه
stipulates	پیمان بستن تصریح کردن
stipulate	پیمان بستن تصریح کردن
contract	پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
handfast	دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
brucsels treaty organization	سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
delivery	تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries	تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
concordat	پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
to give up the ghost	جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
mach hold	بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
identic notes	منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
To be out to do some thing .	کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
agreement	پیمان
allegiant	هم پیمان
agreements	پیمان
compact	پیمان
compacted	پیمان
deed of covenant	پیمان
pacts	پیمان
oath	پیمان
compaction	پیمان
convenant	پیمان
oaths	پیمان
ally	هم پیمان
allying	هم پیمان
pact	پیمان
in league	هم پیمان
treaties	پیمان
vowed	پیمان
obstriction	پیمان
vow	پیمان
treaty	پیمان
vowing	پیمان
compacting	پیمان
covenant	پیمان
compacts	پیمان
vows	پیمان
covenants	پیمان
lague	پیمان
contract	پیمان
federated	هم پیمان
leagues	پیمان
confederate	هم پیمان
troth	پیمان
federates	هم پیمان
handing	پیمان
federating	هم پیمان
hand	پیمان
league	پیمان
allied	هم پیمان
promises	پیمان
avow	پیمان
testament	پیمان
avows	پیمان
federate	هم پیمان
act	پیمان
confederates	هم پیمان
testaments	پیمان
promise	پیمان
acted	پیمان
avowing	پیمان
compromis	تسلیم
consignation	تسلیم
non resistance	تسلیم
capitulation	تسلیم
resigns	تسلیم
resign	تسلیم
delivery	تسلیم
surrenders	تسلیم
deliveries	تسلیم
resignation	تسلیم
quietism	تسلیم
resignations	تسلیم
renditions	تسلیم
rendition	تسلیم
surrendered	تسلیم
surrender	تسلیم
surrendering	تسلیم
self submission	تسلیم
liveries	تسلیم
livery	تسلیم
deference	تسلیم
compliance	تسلیم
submission	تسلیم
compacted	پیمان معاهده
abjurer or abjuror	پیمان شکن
violation	پیمان شکنی
affiance	پیمان ازدواج
allied	کشورهای هم پیمان
compact	پیمان معاهده
compacting	پیمان معاهده
conspires	هم پیمان شدن
treason	پیمان شکنی
conspire	هم پیمان شدن
faith	دین پیمان
faiths	دین پیمان
contractors	پیمان کار
contractor	پیمان کار
perjured	پیمان شکن
concord	یکجوری پیمان
abjuration	پیمان شکنی
conspired	هم پیمان شدن
compacts	پیمان معاهده
perfidious	پیمان شکن
conspiring	هم پیمان شدن
accords	مصالحه پیمان
perfidy	پیمان شکنی
peace pact	پیمان صلح
warsaw treaty	پیمان ورشو
offensive alliance	پیمان تهاجمی
nonaligned	ناهم پیمان
locarno treaty	پیمان لوکارنو
contract	کنترات پیمان .
handfast	پیمان عروسی
purchase notice agreements	پیمان خرید
accord	مصالحه پیمان
tripartite pact	پیمان سه جانبه
violaor	پیمان شکن
warlock	پیمان شکن
written contract	پیمان نامه
accorded	مصالحه پیمان
to give ones faith	پیمان دادن
renewal of the convention	تجدید پیمان
reneger	پیمان شکن
dunkrik treaty	پیمان دونکرک
perfidiousness	پیمان شکنی
obeyed	تسلیم شدن
submitting	تسلیم کردن
submitted	تسلیم کردن
obeying	تسلیم شدن
obeys	تسلیم شدن
submits	تسلیم کردن
quit	تسلیم شدن
yielder	تسلیم کننده
to knock under	تسلیم شدن
surrendered	تسلیم شدن
to put by	تسلیم نشدن
surrendering	تسلیم شدن
yield stress	تنش تسلیم
committed	تسلیم کردن
obey	تسلیم شدن
yeild point	نقطه تسلیم
yield point	نقطه تسلیم
quitting	تسلیم شدن
pushover	زود تسلیم
commits	تسلیم کردن
commit	تسلیم کردن
betrays	تسلیم کردن
capitulated	تسلیم شدن
betraying	تسلیم کردن
betrayed	تسلیم کردن
betray	تسلیم کردن
acquiescing	تسلیم شدن
acquiesces	تسلیم شدن
acquiesced	تسلیم شدن
acquiesce	تسلیم شدن
capitulates	تسلیم شدن
submit	تسلیم کردن
Unconditional surrender.	تسلیم بلاشرط
give oneself up <idiom>	تسلیم شدن
give up <idiom>	تسلیم شدن
hold the line <idiom>	تسلیم نشدن
delivering	تحویل تسلیم
committing	تسلیم کردن
capitulating	تسلیم شدن
capitulate	تسلیم شدن
compliant character	منش تسلیم گر
never say die	تسلیم نشو
capitulation	تسلیم بلاشرط
extraditable	تسلیم کردنی
yielding	تسلیم شدن
unrelenting	تسلیم نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
resignedly	با تسلیم به قضا
prehension	گرفتن تسلیم
recreant	تسلیم شونده
self surrender	تسلیم نفس
submission of a claim	تسلیم دادخواست
tap out	تسلیم شدن
throw in the towel <idiom>	تسلیم شدن
lodgement	تسلیم عرضحال
consign	تسلیم کردن
consigned	تسلیم کردن
consigning	تسلیم کردن
consigns	تسلیم کردن
acquiescently	از روی تسلیم
give in	تسلیم شدن
give up	تسلیم کردن
hand on	تسلیم کردن