Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
offensive alliance
پیمان تهاجمی
Other Matches
brucsels treaty organization
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
attacking
[style of play, player]
<adj.>
تهاجمی
offensive
<adj.>
تهاجمی
aggressive
تهاجمی
incursive
تهاجمی
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
offensive league
اتحادیه تهاجمی
shock troops
گروه تهاجمی
power struggle
نقشه تهاجمی
offensive block
دفاع تهاجمی
dash
کشتی تهاجمی
dashed
کشتی تهاجمی
dashes
کشتی تهاجمی
power play
نقشه تهاجمی
play marking
حرکات تهاجمی
offensive weapon
سلاح تهاجمی
offensive war
جنگ تهاجمی
hard advertising
تبلیغات تهاجمی
furor
خشم تهاجمی
skate
بازی تهاجمی
skated
بازی تهاجمی
skates
بازی تهاجمی
scrappy
بازی تهاجمی سریع
offensive
اهانت امیز تهاجمی
scrappiest
بازی تهاجمی سریع
scrappier
بازی تهاجمی سریع
attack aircraft carrier
ناو هواپیمابر تهاجمی
attack cargo ship
ناو باربری تهاجمی
offensives
اهانت امیز تهاجمی
look-in
روش پاس تهاجمی
slot t
نوعی طرح تهاجمی
offensive movement
حرکت تهاجمی شمشیرباز
slot formation
نوعی طرح تهاجمی
simple wing
طرح تهاجمی با خط نامتعادل
offensives
تهاجم تهاجمی حمله عمومی
flying wedge
نوعی مانور تهاجمی قدیمی
offensive
تهاجم تهاجمی حمله عمومی
end run
بازی تهاجمی با دور زدن دفاع
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
leg theory
روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
statue of liberty play
بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
slants
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slanted
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
quick opener
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
allying
هم پیمان
agreement
پیمان
agreements
پیمان
deed of covenant
پیمان
ally
هم پیمان
oaths
پیمان
pact
پیمان
oath
پیمان
pacts
پیمان
acted
پیمان
act
پیمان
compacting
پیمان
allegiant
هم پیمان
troth
پیمان
compaction
پیمان
convenant
پیمان
in league
هم پیمان
lague
پیمان
treaties
پیمان
treaty
پیمان
obstriction
پیمان
vowed
پیمان
promises
پیمان
covenants
پیمان
allied
هم پیمان
covenant
پیمان
avow
پیمان
promise
پیمان
vow
پیمان
vowing
پیمان
vows
پیمان
contract
پیمان
compacts
پیمان
compacted
پیمان
compact
پیمان
avowing
پیمان
avows
پیمان
federating
هم پیمان
leagues
پیمان
federate
هم پیمان
federated
هم پیمان
federates
هم پیمان
league
پیمان
confederate
هم پیمان
confederates
هم پیمان
hand
پیمان
handing
پیمان
testament
پیمان
testaments
پیمان
renewal of the convention
تجدید پیمان
compact
پیمان معاهده
perfidy
پیمان شکنی
perfidiousness
پیمان شکنی
contractors
پیمان کار
peace pact
پیمان صلح
compacted
پیمان معاهده
compacting
پیمان معاهده
compacts
پیمان معاهده
contractor
پیمان کار
tripartite pact
پیمان سه جانبه
locarno treaty
پیمان لوکارنو
nonaligned
ناهم پیمان
purchase notice agreements
پیمان خرید
reneger
پیمان شکن
covenant
پیمان بستن
violaor
پیمان شکن
warlock
پیمان شکن
warsaw treaty
پیمان ورشو
written contract
پیمان نامه
accorded
مصالحه پیمان
accords
مصالحه پیمان
to pawn one's word
پیمان بستن
dunkrik treaty
پیمان دونکرک
contract
: پیمان بستن
contract
کنترات پیمان .
covenants
پیمان بستن
to give ones faith
پیمان دادن
accord
مصالحه پیمان
abjuration
پیمان شکنی
faiths
دین پیمان
concord
یکجوری پیمان
violation
پیمان شکنی
faith
دین پیمان
perfidious
پیمان شکن
allied
کشورهای هم پیمان
treason
پیمان شکنی
conspire
هم پیمان شدن
conspired
هم پیمان شدن
conspires
هم پیمان شدن
abjurer or abjuror
پیمان شکن
conspiring
هم پیمان شدن
affiance
پیمان ازدواج
perjured
پیمان شکن
handfast
پیمان عروسی
alliance
پیمان بین دول
to stand in with any one
با کسی هم پیمان بودن
to pledge one's word
قول یا پیمان دادن
alliances
پیمان بین دول
to keep to one's word
درست پیمان بودن
treaty
قرارداد پیمان نظامی
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to forswear oneself
پیمان شکنی کردن
treaties
قرارداد پیمان نظامی
Bilateral contract.
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
conventions
پیمان نامه انجمن
Old Testament
پیمان یا وصیت قدیم
pact
معاهده پیمان بستن
pacts
معاهده پیمان بستن
capitulating
پیمان تسلیم بستن
capitulates
پیمان تسلیم بستن
capitulated
پیمان تسلیم بستن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
confederacies
ایالات هم پیمان هم پیمانی
confederacy
ایالات هم پیمان هم پیمانی
convention
پیمان نامه انجمن
casus fofderis
سبب انعقاد پیمان
forswear
پیمان شکنی یانقض
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
forswearing
پیمان شکنی یانقض
contractor plant
کارخانه پیمان کار
pacific security pact
پیمان امنیت پاسفیک
pact of non aggression
پیمان عدم تجاوز
casus fofderis
هدف انعقاد پیمان
contracting officer
افسر متصدی پیمان
cento
سازمان پیمان مرکزی
forswears
پیمان شکنی یانقض
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
forswore
پیمان شکنی کرد
quadruple pact
پیمان چهار جانبه
brian kellogg
پیمان بریان کلوگ
allied headquarters
قرارگاه کشورهای هم پیمان
locarno treaty
پیمان منعقدبین المان
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
to vow
عهد کردن
[پیمان دادن]
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
accorded
پیمان غیررسمی بین المللی
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
leagues
هم پیمان شدن گروه ورزشی
league
هم پیمان شدن گروه ورزشی
north atlantic treaty organization (nato
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
accord
پیمان غیررسمی بین المللی
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
accords
پیمان غیررسمی بین المللی
value cost contract
پیمان بستن با قیمتهای پایه
treaty
قرار داد پیمان نامه
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
promise
قول دادن پیمان بستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com