Dictiornary-Farsi | پیوسته جنبیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
nid nod	پیوسته جنبیدن


Other Matches

away	پیوسته بطور پیوسته
wag	جنبیدن
librate	جنبیدن
wiggled	جنبیدن
pendulate	جنبیدن
vacillating	جنبیدن
vacillates	جنبیدن
vacillated	جنبیدن
vacillate	جنبیدن
to look sharp	جنبیدن
to make a flutter	جنبیدن
wagged	جنبیدن
rocks	جنبیدن
rocked	جنبیدن
rock	جنبیدن
wiggling	جنبیدن
wiggles	جنبیدن
wiggle	جنبیدن
wags	جنبیدن
wagging	جنبیدن
wabble	جنبیدن
moves	جنبیدن
moved	جنبیدن
move	جنبیدن
to buck up	جنبیدن
swayed	این سو وان سو جنبیدن
sway	این سو وان سو جنبیدن
wobbles	جنبیدن تلوتلو خوردن
wobbling	جنبیدن تلوتلو خوردن
vibrate	جنبیدن نوسان کردن
vibrated	جنبیدن نوسان کردن
vibrates	جنبیدن نوسان کردن
vibrating	جنبیدن نوسان کردن
buff	خنثی کردن جنبیدن
sways	این سو وان سو جنبیدن
buffs	خنثی کردن جنبیدن
wobbled	جنبیدن تلوتلو خوردن
wobble	جنبیدن تلوتلو خوردن
whiffle	نا بهنگام وزیدن جنبیدن شعله
alway	پیوسته
everywhen	پیوسته
burst	پیوسته
conjoint	پیوسته
coadunate	پیوسته
coalescent	پیوسته
d. in	پیوسته
continous	پیوسته
legato	پیوسته
annexed	پیوسته
affined	پیوسته
incessantly	پیوسته
ceaseless	پیوسته
attached	پیوسته
for ever and aday	پیوسته
for evermore	پیوسته
cursive	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
cohesive	به هم پیوسته
perpetually	پیوسته
eternal	پیوسته
bursts	پیوسته
non-stop	پیوسته
incessant	پیوسته
continual	پیوسته
allied	پیوسته
never ceasing	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
concomitant	پیوسته
contiguous	پیوسته
proximate	پیوسته
married	پیوسته
uninterrupted	پیوسته
syndetic	پیوسته
unremittingly	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
continued	پیوسته
on end	پیوسته
continuous	پیوسته
on and on	پیوسته
continuous traffic line	خط پیوسته امد و شد
continuous form	ورقه پیوسته
continuous variable	متغیر پیوسته
without intermission	پیوسته لاینقطع
without rest	پیوسته لاینقطع
continuous function	تابع پیوسته
vicinal	در همسایگی پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
continuous processing	پردازش پیوسته
continuous scrolling	حرکت پیوسته
continuous spectrum	طیف پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
continuous tone	اهنگ پیوسته
insobriety	شرب پیوسته
continuous forms	ورقههای پیوسته
continuous tone	ته رنگ پیوسته
continuous process	فرایند پیوسته
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
sympetalous	پیوسته گلبرگ
incessant drinking	پیوسته گساری
linked list	لیست پیوسته
collateral measures	اقدامت پیوسته
indiscrete	بهم پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
gamophyllous	پیوسته برگ
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
end to end	سرهم پیوسته
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
symphsis	عضو پیوسته
sustained yield	بازده پیوسته
connected measures	اقدامت پیوسته
ex post	بوقوع پیوسته
flow chip	براده پیوسته
permanent water level	تراز پیوسته اب
full time	پیوسته کار
nid nod	پیوسته جنباندن
peals	صدای پیوسته
haunts	پیوسته امدن به
compact	بهم پیوسته
collective	بهم پیوسته
accrete	بهم پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
burst mode	حالت پیوسته
aggregates	بهم پیوسته
aggregate	بهم پیوسته
against	پیوسته مجاور
haunt	پیوسته امدن به
compacts	بهم پیوسته
adjoins	پیوسته بودن
whittle	پیوسته کم کردن
diligence	کوشش پیوسته
pealing	صدای پیوسته
accretion	رشد پیوسته
pealed	صدای پیوسته
peal	صدای پیوسته
forever	جاویدان پیوسته
adjoined	پیوسته بودن
compacted	بهم پیوسته
burster	فرم پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
continuous data	دادههای پیوسته
diligency	کوشش پیوسته
continuous error	خطای پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
to whittle at	پیوسته بریدن
compacting	بهم پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
conjunct	بهم پیوسته
continuate	پیوسته بهم
adjoin	پیوسته بودن
zigzags	خطوط جناغی پیوسته
to peg a way at some work	پیوسته درسرچیزی کارکردن
steadily	بطور پیوسته و یکنواخت
to hang together	باهم پیوسته یامتحدبودن
to keep on	پیوسته نگاه داشتن
zigzagging	خطوط جناغی پیوسته
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم
tractor feed	تغذیه کاغذ پیوسته
continuing appropriation	تامین اعتبار پیوسته
steadied	پیوسته ویکنواخت کردن
uniterrupted	پیوسته غیرمقطوع دایم
to run on	بهم پیوسته بودن
to chop and change	پیوسته تغییررای دادن
to breed in and in	پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
zigzag	خطوط جناغی پیوسته
zigzagged	خطوط جناغی پیوسته
continuous flow analyser	تجزیه گر جریان پیوسته
steadying	پیوسته ویکنواخت کردن
steady	پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest	پیوسته ویکنواخت کردن
steadies	پیوسته ویکنواخت کردن
order about	پیوسته پی فرمان فرستادن
continuous rating	کار پیوسته اسمی
continuous background radiation	تابش زمینهای پیوسته
continuous packing column	ستون پر شده پیوسته
continuous levelling	تراز یابی پیوسته
continuous grading	دانه بندی پیوسته
continuous forms	فرم های پیوسته
continuous extraction apparatus	دستگاه استخراج پیوسته
direct connected	ماشینهای بهم پیوسته
statement with debate	بیانیه با بحث پیوسته
always	پیوسته همه وقت
gamopetalous	دارای گلبرگ پیوسته
gamosepalous	دارای کاسبرگ پیوسته
continuous function	تابع پیوسته [ریاضی]
he kept on speaking	پیوسته سخن میگفت
indiscretely	بطور بهم پیوسته
gamophyllous	دارای برگ پیوسته
to move a bout	پیوسته جای خود را تغییردادن
without interruption	پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
linked pie/column graph	نمودار گرد و ستونی پیوسته
true or sternal ribs	دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
terraces	ردیف خانههای بهم پیوسته
terrace	ردیف خانههای بهم پیوسته
to keep the track of something	پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to be connected	بهم پیوسته [متصل] بودن
full time	پیوسته کاری تمام وقت
companionate	بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
correlative	بهم پیوسته جفت نظیر
panoramically	بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته

nid nod

پیوسته جنبیدن