Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
Other Matches
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
stopping
نگاه داشتن
stops
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
keeps
نگاه داشتن
to give support to
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
stopped
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
tackles
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
stop
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
tackle
نگاه داشتن
refrain
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
refrained
نگاه داشتن
holds
نگاه داشتن
hold
نگاه داشتن
preservatize
نگاه داشتن
stayed
نگاه داشتن
refraining
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
refrains
نگاه داشتن
stay
نگاه داشتن
to keep down
پایین نگاه داشتن
to lay up in a napkin
بی مصرف نگاه داشتن
to keep away
دور نگاه داشتن
freeze
ثابت نگاه داشتن
to keep on file
درپرونده نگاه داشتن
freezes
ثابت نگاه داشتن
to keep at bay
معطل نگاه داشتن
to hold in trust
بطورامانت نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
hides
مخفی نگاه داشتن
to behave oneself
ادب نگاه داشتن
to keep on
روشن نگاه داشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
hide
مخفی نگاه داشتن
to keep in
روشن نگاه داشتن
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
impark
در محوطه نگاه داشتن
wedging
باگوه نگاه داشتن
shroud
در زیرحجاب نگاه داشتن
inurn
در فرف نگاه داشتن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
commemorating
بیادگار نگاه داشتن
keep on
بازهم نگاه داشتن
commemorates
بیادگار نگاه داشتن
enwomb
در رحم نگاه داشتن
commemorated
بیادگار نگاه داشتن
on ice
<idiom>
دور نگاه داشتن
shrouded
در زیرحجاب نگاه داشتن
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
hold down
مطیع نگاه داشتن
wedges
باگوه نگاه داشتن
wedged
باگوه نگاه داشتن
stunts
کوتاه نگاه داشتن
stunting
کوتاه نگاه داشتن
stunt
کوتاه نگاه داشتن
wedge
باگوه نگاه داشتن
journalize
دفترروزانه نگاه داشتن
commemorate
بیادگار نگاه داشتن
to rein up
جلو اسب را نگاه داشتن
commemorate
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated
نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorating
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates
نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
spared
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
spared
برای یدکی نگاه داشتن
spare
برای یدکی نگاه داشتن
hold over
برای اینده نگاه داشتن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
smothers
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothering
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered
در دل نگاه داشتن خفه شدن
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
pawl
باگیره یاعایق نگاه داشتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
Keep somebody at bay
<idiom>
[کسی را دور نگاه داشتن]
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
smother
در دل نگاه داشتن خفه شدن
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
pinfold
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
away
پیوسته بطور پیوسته
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glance
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
syndetic
پیوسته
coalescent
پیوسته
continous
پیوسته
continued
پیوسته
d. in
پیوسته
contiguous
پیوسته
never ceasing
پیوسته
cursive
پیوسته
continual
پیوسته
conjoint
پیوسته
concomitant
پیوسته
incessant
پیوسته
coadunate
پیوسته
continuous
پیوسته
allied
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
married
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
uninterrupted
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
for evermore
پیوسته
everywhen
پیوسته
alway
پیوسته
unremittingly
پیوسته
ceaseless
پیوسته
annexed
پیوسته
incessantly
پیوسته
burst
پیوسته
bursts
پیوسته
perpetually
پیوسته
eternal
پیوسته
on and on
پیوسته
on end
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
legato
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
attached
پیوسته
affined
پیوسته
proximate
پیوسته
non-stop
پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
peals
صدای پیوسته
without intermission
پیوسته لاینقطع
pealing
صدای پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
without rest
پیوسته لاینقطع
continuous paper
کاغذ پیوسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com