Dictiornary-Farsi | پیوستگی ضمانت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
bond	پیوستگی ضمانت


Other Matches

pecuniary liability	ضمانت ضمانت جبران خسارت
interconnection	به هم پیوستگی
coalition	پیوستگی
incessancy	پیوستگی
steadiness	پیوستگی
steadviness	پیوستگی
symphysis	پیوستگی
coherence	به هم پیوستگی
conjugation	پیوستگی
concrescence	پیوستگی
coalitions	پیوستگی
unity	پیوستگی
joinder	پیوستگی
incontinuity	نا پیوستگی
affinity	پیوستگی
affinities	پیوستگی
associations	پیوستگی
association	پیوستگی
alliance	پیوستگی
alliances	پیوستگی
unions	پیوستگی
union	پیوستگی
concomitance	پیوستگی
cohesiveness	به هم پیوستگی
coalescence	به هم پیوستگی
conjunctions	پیوستگی
conjunction	پیوستگی
attachment	پیوستگی
affiliations	پیوستگی
affiliation	پیوستگی
cohesion	پیوستگی
cohesion	به هم پیوستگی
consolidation	به هم پیوستگی
continuity	پیوستگی
inosculation	بهم پیوستگی
connecting branch	اتصال یا پیوستگی
juncture	پیوستگی مفصل
continuous time	با پیوستگی زمانی
linkages	به هم پیوستگی پیوندی
linkages	بهم پیوستگی
continuity equation	رابط پیوستگی
continuity equation	معادله پیوستگی
linkage	به هم پیوستگی پیوندی
continuity of flow	پیوستگی جریان
continuity theory	نظریه پیوستگی
bond stress	تنش پیوستگی
linkage	بهم پیوستگی
interosculation	بهم پیوستگی
connexions	پیوستگی اتصال
coneatenation	بهم پیوستگی
syndesis	بهم پیوستگی
accretion	بهم پیوستگی
zygosis	ترکیب پیوستگی
magnetic linkage	پیوستگی مغناطیسی
contiguous	پیوستگی دوام
incorporation	پیوستگی تلفیق
connection	پیوستگی اتصال
discontinuity	عدم پیوستگی انفصال
clanship	پیوستگی بخانواده خود
adhesion	کشش سطحی پیوستگی
solidarity	بهم پیوستگی [اتحاد]
continuity of a function	پیوستگی تابعی [ریاضی]
discontinuities	عدم پیوستگی انفصال
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
solidarity	بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
reunion	بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunions	بهم پیوستگی تجدید دیدار
placentation	پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
syndactylism	پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
adherence to party	هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
fusionist	هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
adhesion	اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
clannish	دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
juncture	بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
integration	یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
guaranty	ضمانت
gurantee	ضمانت
mainprise	ضمانت
sponsion	ضمانت
sponsorship	ضمانت
bail	ضمانت
sponsored by	به ضمانت
guarantee	ضمانت
suretyship	ضمانت
guaranty	ضمانت
warranty	ضمانت
warranted	ضمانت
pledge [archaic] [guaranty]	ضمانت
bond	ضمانت
warranties	ضمانت
warrant	ضمانت
guarantees	ضمانت
warranty	ضمانت
warranting	ضمانت
guarantee	ضمانت
warrants	ضمانت
guaranteed	ضمانت
express warranty	ضمانت صریح
sponsor	ضمانت کردن
pledge	وثیقه ضمانت
contract guarantee	ضمانت قرارداد
warranty	ضمانت نامه
letter of indemnity	ضمانت نامه
limplied warranty	ضمانت ضمنی
bonded	ضمانت شده
suretyship	عقد ضمانت
vouch	ضمانت کردن
insure	ضمانت کردن
fiduciary bond	ضمانت شرافتی
joint and several guarantee	ضمانت تضامنی
pledging	وثیقه ضمانت
pledges	وثیقه ضمانت
answer	ضمانت کردن
responsibility	ضمانت جوابگویی
irrepleviable	ضمانت برندار
irreplevisable	ضمانت برندار
pecuniary liability	ضمانت پولی
responsibilities	ضمانت جوابگویی
guaranty	ضمانت نامه
warranties	ضمانت نامه
assurances	ضمانت وثیقه
guarantee period	دوره ضمانت
pledged	وثیقه ضمانت
assurance	ضمانت وثیقه
sponsoring	ضمانت کردن
sponsors	ضمانت کردن
upon bail	بقیه ضمانت
vouch for	ضمانت کردن
guarantees	ضمانت کردن
sanctions	ضمانت اجرا
guaranteed	ضمانت کردن
sanctioning	ضمانت اجرا
bank bond	ضمانت بانکی
sanctioned	ضمانت اجرا
guarantee	ضمانت کردن
sanction	ضمانت اجرا
answers	ضمانت کردن
answering	ضمانت کردن
bail bond	ضمانت نامه
answered	ضمانت کردن
bondholder	ضمانت دار
bank guarantee	ضمانت بانکی
guarantors	ضمانت کننده
guarantor	ضمانت کننده
bailable	قابل ضمانت
bilable	ضمانت بردار
guarantee	شخص ضمانت شده
guarantees	شخص ضمانت شده
the watch is warranted	ضمانت شده است
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
to stand surety for any one	ضمانت کسیرا کردن
warrent	ضمانت یاتعهد کردن
guaranteed	شخص ضمانت شده
to go bail for any one	ضمانت کسی راکردن
to bail out	با ضمانت از زندان دراوردن
stand surety for a person	ضمانت کسی را کردن
warrants	ضمانت کردن مجوز
warranted	ضمانت کردن مجوز
board exchange warranty	ضمانت تعویض برد
sanctions	ضمانت اجرایی قانون
i guarantee his appearance	من ضمانت می کنم که حاضرشود
bail	تضمین ضمانت کردن
warrant	ضمانت کردن مجوز
sanctioning	ضمانت اجرایی قانون
able to justify bail	قادر به تقبل ضمانت
act as surety	کفالت یا ضمانت کردن
sanctioned	ضمانت اجرایی قانون
bailment	رهایی به قید ضمانت
it is not protected by sanctions	ضمانت اجرایی ندارد
bank guarantee	ضمانت نامه بانکی
sanction	ضمانت اجرایی قانون
warranting	ضمانت کردن مجوز
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
guaranteed	ضمانت نامه تضمین کردن
to vouch for any one's honesty	ضمانت درستی کسی را کردن
sanction	مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned	ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned	مجوز جریمه ضمانت اجرا
guarantee	ضمانت نامه تضمین کردن
sanctioning	ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning	مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions	ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions	مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanction	ضمانت اجرایی معین کردن
waged	ضمانت حسن انجام کار
wages	ضمانت حسن انجام کار
good performance guarantee	ضمانت حسن انجام کار
guaranty	تضمین ضمانت یا تعهد کردن
repayment guarantee	ضمانت استرداد پیش پرداخت
open credit	اعتبار بدون ضمانت نامه
guarantees	ضمانت نامه تضمین کردن
waging	ضمانت حسن انجام کار
tender bonds	ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
pledgeor	دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
guarantee a contract	اجرای قراردادی را ضمانت کردن
bid bond	ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
pledgor	دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
tender guarantee	ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
wage	ضمانت حسن انجام کار