Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
turn off
<idiom>
پیچیدن به طرف یک راه دیگر
Other Matches
to take in sail
جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
entwist
پیچیدن
enveloping
پیچیدن
envelops
پیچیدن
coil up
پیچیدن
windage
پیچیدن
wattle
پیچیدن
convolve
پیچیدن
trindle
پیچیدن
tangle
به هم پیچیدن
to tie up
پیچیدن
torsion
پیچیدن
twinges
پیچیدن
to trun the corner
پیچیدن
enveloped
پیچیدن
tangles
به هم پیچیدن
envelop
پیچیدن
swathe
پیچیدن
curl
پیچیدن
curled
پیچیدن
curls
پیچیدن
twinge
پیچیدن
swathes
پیچیدن
reverberates
پیچیدن
turn
پیچیدن
wraps
پیچیدن
wrap
پیچیدن
coil down
پیچیدن
christy
پیچیدن
christie
پیچیدن
christiania
پیچیدن
tweaks
پیچیدن
tweaking
پیچیدن
tweaked
پیچیدن
tweak
پیچیدن
reverberated
پیچیدن
inwrap
پیچیدن
enfolds
پیچیدن
inwind
پیچیدن
envelope
پیچیدن
re echo
پیچیدن
furls
پیچیدن
envelopes
پیچیدن
complicating
پیچیدن
furling
پیچیدن
swath
پیچیدن
enfolding
پیچیدن
enfolded
پیچیدن
resonates
پیچیدن
reverberate
پیچیدن
resonating
پیچیدن
wind
پیچیدن
winds
پیچیدن
resonated
پیچیدن
resonate
پیچیدن
reverberating
پیچیدن
impact
پیچیدن
impacts
پیچیدن
enfold
پیچیدن
furled
پیچیدن
intertangle
در هم پیچیدن
lap
پیچیدن
to cover up
پیچیدن
infold
پیچیدن
tie up
پیچیدن
inswathe
پیچیدن
lapped
پیچیدن
folded
پیچیدن
fold
پیچیدن
muffling
پیچیدن
muffles
پیچیدن
muffle
پیچیدن
complicate
پیچیدن
to screw up
پیچیدن
enwrap
پیچیدن
folds
پیچیدن
furl
پیچیدن
complicates
پیچیدن
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to huddle together
بهم پیچیدن
interwreathe
بهم پیچیدن
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
knead clay by hand
مشته پیچیدن
to turn left
[right]
به چپ
[راست]
پیچیدن
marl
پیچیدن طناب
enshoud
درکفن پیچیدن
interknit
بهم پیچیدن
intertwinement
بهم پیچیدن
interlace
بهم پیچیدن
paper
درکاغذ پیچیدن
intwine
بهم پیچیدن
swaddle
در قنداق پیچیدن
taut
درهم پیچیدن
fill
نسخه پیچیدن
fills
نسخه پیچیدن
screw
پیچاندن پیچیدن
papered
درکاغذ پیچیدن
convolve
بهم پیچیدن
involution
پیچ پیچیدن
pigged
توی هم پیچیدن
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
screws
پیچاندن پیچیدن
belay
عمل پیچیدن
papers
درکاغذ پیچیدن
papering
درکاغذ پیچیدن
intervolve
بهم پیچیدن
agonizes
به خود پیچیدن
intertwining
درهم پیچیدن
intertwines
درهم پیچیدن
intertwined
درهم پیچیدن
intertwine
درهم پیچیدن
enshrouds
درکفن پیچیدن
enshrouding
درکفن پیچیدن
enshrouded
درکفن پیچیدن
tangle
درهم پیچیدن
tangles
درهم پیچیدن
winding
پیچیدن و تابیدن نخ
to fold up
به بالا پیچیدن
to hinge up
به بالا پیچیدن
to tilt up
به بالا پیچیدن
to turn up
[collar]
به بالا پیچیدن
enshroud
درکفن پیچیدن
agonized
به خود پیچیدن
furls
بدورچیزی پیچیدن
enfolds
درلفافه پیچیدن
enfolding
درلفافه پیچیدن
enfolded
درلفافه پیچیدن
enfold
درلفافه پیچیدن
entwining
بهم پیچیدن
entwines
بهم پیچیدن
entwined
بهم پیچیدن
furling
بدورچیزی پیچیدن
furled
بدورچیزی پیچیدن
furl
بدورچیزی پیچیدن
agonize
به خود پیچیدن
agonising
به خود پیچیدن
agonises
به خود پیچیدن
agonised
به خود پیچیدن
plaits
پیچیدن گیسو
plaiting
پیچیدن گیسو
plaited
پیچیدن گیسو
plait
پیچیدن گیسو
entwine
بهم پیچیدن
cloak
درلفافه پیچیدن
spool
دورقرقره پیچیدن
interlocks
بهم پیچیدن
roll
فهرست پیچیدن
rolled
فهرست پیچیدن
rolls
فهرست پیچیدن
twist
پیچیدن تابیدن
twisting
پیچیدن تابیدن
twists
پیچیدن تابیدن
lash
مژه پیچیدن
lashed
مژه پیچیدن
lashes
مژه پیچیدن
spools
دورقرقره پیچیدن
interlocked
بهم پیچیدن
interlock
بهم پیچیدن
interlocking
بهم پیچیدن
to make a turn to the left
[right]
به چپ
[راست]
پیچیدن
cloaked
درلفافه پیچیدن
cloaking
درلفافه پیچیدن
cloaks
درلفافه پیچیدن
swab
زدودن پیچیدن
swabs
زدودن پیچیدن
furls
پیچیدن وبالا زدن
furls
پیچیدن و بستن بادبان
recalcitrate
سرباز زدن سر پیچیدن
furl
پیچیدن وبالا زدن
reel of
از پیله به نخ پیچ پیچیدن
furl
پیچیدن و بستن بادبان
furled
پیچیدن وبالا زدن
furled
پیچیدن و بستن بادبان
kink
حمله ناگهانی پیچیدن
screw up
پیچیدن بسته کاغذ
level wind
وسیله پیچیدن نخ ماهیگیری
to take the wrong turn
اشتباهی
[با ماشین]
پیچیدن
furling
پیچیدن و بستن بادبان
faked
حلقه کردن پیچیدن
enwind
بدور چیزی پیچیدن
heel thrust
فشار پاشنه پا در پیچیدن
furling
پیچیدن وبالا زدن
swing
پیچیدن موازی اسکیها
swings
پیچیدن موازی اسکیها
fake
حلقه کردن پیچیدن
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com