Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
Search result with all words
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
Other Matches
basalt
نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouette
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin
رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
ohick pea
نخود
pea soup
نخود اب
pease
نخود
peas
نخود
commonpea
نخود
chick pea
نخود
chickpea
نخود
gram
نخود
chickpeas
نخود
grams
نخود
grammes
نخود
chick peas
نخود
pragamatist
ف ضول نخود اش
pisiform
شبیه نخود
peashooter
نخود افکن
peasecod
غلاف نخود
cicericacid
شبنم نخود
issue pea
داغ نخود
sweet peas
نخود شیرین
green pea
نخود اتابکی
green pea
نخود سبز
peashooters
نخود افکن
peas
نخود سبز
split pea
نخود دولپه
sweet pea
نخود شیرین
marrowfat
نخود بزرگ باغی
bean sprouts
جوانهلوبیا/نخود/باقلا
To have a finger in every pie.
نخود هر آشی شدن
They are as like as two pase in a pod.
<proverb>
مثل دو تا نخود در یک غلافند .
field pea
نخود سبز فرنگی
bold face
طرح سیاه حرف سیاه
black hole
حفره سیاه چاله سیاه
ethiops
سیاب سیاه جیوه سیاه
sables
رنگ سیاه لباس سیاه
sable
رنگ سیاه لباس سیاه
black holes
حفره سیاه چاله سیاه
smutted whcat
گندم سیاه یا زنگ سیاه
vetch
ماشک گیاهی از جنس باقلا یا نخود
indian licorice
عشقه چشم خروس نخود امریکایی
peascod
غلاف نخود جلو نیم تنه پنبه دار
black body radiation
تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
dispatch
فرستادن
remit
فرستادن
consign
فرستادن
dispatched
فرستادن
remits
فرستادن
remitted
فرستادن
remitting
فرستادن
consigns
فرستادن
send
فرستادن
dispatches
فرستادن
consigned
فرستادن
consigning
فرستادن
sends
فرستادن
sending
فرستادن
to send off
فرستادن
send round
فرستادن
send out
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
send back
پس فرستادن
to send off
فرستادن
to send back
پس فرستادن
packs
فرستادن
pack
فرستادن
send in
فرستادن
to a. letter
فرستادن
despatching
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
despatches
فرستادن
despatched
فرستادن
despatch
فرستادن
dispateh
فرستادن
hand over
فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
issues
نشریه فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issue
نشریه فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
missions
بماموریت فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
consignments
امانت فرستادن
consignment
امانت فرستادن
remittances
فرستادن پول
remittance
فرستادن پول
pulsing
فرستادن موج
send-up
بزندان فرستادن
send up
بزندان فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
mails
باپست فرستادن
forward
فرستادن رساندن
forwarded
فرستادن رساندن
returned
پس فرستادن عودت
returns
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
mail
باپست فرستادن
return
پس فرستادن عودت
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
radio
پیام رادیویی فرستادن
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
fade
کج فرستادن گوی گلف
radios
پیام رادیویی فرستادن
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
despatched
روانه کردن فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
despatches
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
despatching
روانه کردن فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
روانه کردن فرستادن
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatches
روانه کردن فرستادن
to send to the press
برای چاپ فرستادن
dispatched
روانه کردن فرستادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
delivers
فرستادن توپ به هدف
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
multiplex
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com