English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
To lay the foundation. پی نهادن ( پی ریزی کردن )
Other Matches
setting up نهادن مرتب کردن
sets نهادن مرتب کردن
set نهادن مرتب کردن
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
begins اغاز نهادن شروع کردن
begin اغاز نهادن شروع کردن
immesh در دام نهادن گرفتار کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
mould قالب ریزی کردن
contrives طرح ریزی کردن
constructs طرح ریزی کردن
metal : سنگ ریزی کردن
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
molded قالب ریزی کردن
outlining طرح ریزی کردن
molds قالب ریزی کردن
moulds قالب ریزی کردن
constructing طرح ریزی کردن
moulded قالب ریزی کردن
contrived طرح ریزی کردن
programs برنامه ریزی کردن
metals : سنگ ریزی کردن
structuring پی ریزی کردن ساختار
structures پی ریزی کردن ساختار
constructed طرح ریزی کردن
mold قالب ریزی کردن
projects طرح ریزی کردن
projected طرح ریزی کردن
outline طرح ریزی کردن
outlined طرح ریزی کردن
structure پی ریزی کردن ساختار
outlines طرح ریزی کردن
contrive طرح ریزی کردن
founds قالب ریزی کردن
embank خاک ریزی کردن
construct طرح ریزی کردن
plan طرح ریزی کردن
plans طرح ریزی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن
plots طرح ریزی کردن
plot طرح ریزی کردن
to fill up an excavation خاک ریزی کردن
schedules برنامه ریزی کردن
swage قالب ریزی کردن
program برنامه ریزی کردن
schedule برنامه ریزی کردن
plans برنامه ریزی کردن
contriving طرح ریزی کردن
design طرح ریزی کردن
designs طرح ریزی کردن
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
found قالب ریزی کردن
plan برنامه ریزی کردن
plotted طرح ریزی کردن
project طرح ریزی کردن
spawn جرم تخم ریزی کردن
spawns جرم تخم ریزی کردن
fire planning طرح ریزی کردن اتش
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
spawned جرم تخم ریزی کردن
spawning جرم تخم ریزی کردن
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
plans طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
moulting پر ریزی موی ریزی
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
cocks کج نهادن
cocking کج نهادن
cock کج نهادن
invests نهادن
invest نهادن
investing نهادن
invested نهادن
interred در خاک نهادن
incarcerates در زندان نهادن
exposed در معرض نهادن
inhume در خاک نهادن
to fall tl blows اغازجنگ نهادن
incage درقفس نهادن
to lay the foundations of بنیاد نهادن
incarcerated در زندان نهادن
inters در خاک نهادن
inter در خاک نهادن
inter در قبر نهادن
to cage up درقفس نهادن
incept بنیاد نهادن
vat در خمره نهادن
to dig up the hatchet اغازجنگ نهادن
cages درقفس نهادن
instituting بنیاد نهادن
institutes بنیاد نهادن
to walk in قدم نهادن در
instituted بنیاد نهادن
to step inside قدم نهادن در
cage درقفس نهادن
institute بنیاد نهادن
incarcerating در زندان نهادن
to step in قدم نهادن در
to lay it on with a trowel نهادن قراردادن
inearth درخاک نهادن
enmesh دردام نهادن
vats در خمره نهادن
interred در قبر نهادن
overtax بارسنگین نهادن بر
overtaxed بارسنگین نهادن بر
overtaxes بارسنگین نهادن بر
overtaxing بارسنگین نهادن بر
bottoms بنیان نهادن
bottom بنیان نهادن
shutting برهم نهادن
shuts برهم نهادن
shut برهم نهادن
exposures در معرض نهادن
exposure در معرض نهادن
to take to اغاز نهادن
lay down کنارگذاشتن در کف نهادن
interring در قبر نهادن
inchoate بنیاد نهادن
incarcerate در زندان نهادن
to set on foot آغاز نهادن
intitle نام نهادن
titles نام نهادن
interring در خاک نهادن
title نام نهادن
inters در قبر نهادن
entitling نام نهادن
entitles نام نهادن
doin روبخرابی نهادن
to assume the a بنیادجنگ نهادن
to set a trap دام نهادن
entitle نام نهادن
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
to bell the cat زین برگرگ نهادن
kowtow پیشانی برخاک نهادن
to step aside بیکسو گام نهادن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
pullulate اغاز توسعه نهادن
enmesh گرفتارکردن درشبکه نهادن
kow-towing پیشانی بر زمین نهادن
kow-tow پیشانی بر زمین نهادن
To lay a wreath ( of flowers ). دسته ( تاج ) گه نهادن
kow-towed پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows پیشانی بر زمین نهادن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
die down روبزوال نهادن مردن
kotow پیشانی برخاک نهادن
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
entered بدست اوردن قدم نهادن در
submit گردن نهادن مطیع شدن
uplifts متعال ساختن روبتعالی نهادن
uplift متعال ساختن روبتعالی نهادن
submits گردن نهادن مطیع شدن
submitted گردن نهادن مطیع شدن
to lay by the heels در بند نهادن بزمین زدن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
enters بدست اوردن قدم نهادن در
submitting گردن نهادن مطیع شدن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
get through <idiom> کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
enfetter دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
outmatch عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
overreached پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
to step out گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
overreaching پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreach پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaches پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
planning guidance راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
tininess ریزی
inpouring تو ریزی
molt پر ریزی
gravelling شن ریزی
foundation پی ریزی
shrouding شن ریزی
deplumation پر ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
outflows بیرون ریزی
circumfusion دور ریزی
effusions برون ریزی
chumming طعمه ریزی
managements برنامه ریزی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com