Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (6 milliseconds)
English
Persian
with a whole skin
پی گزند سالم
Other Matches
levy in mess
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
Sound mind in a sound body.
<proverb>
عقل سالم در بدن سالم.
harming
گزند
damage
گزند
harms
گزند
harmed
گزند
harm
گزند
detriment
گزند
innoxious
بی گزند
radiation hazard
گزند تابش
innocuously
بطور بی ازاریا بی گزند
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
pert
سالم
safe
سالم
lucid
سالم
safer
سالم
soundable
سالم
out of the wood
سالم
in a good state of health
سالم
healthful
سالم
hale
سالم
safest
سالم
safes
سالم
scot-free
سالم
scot free
سالم
salubrious
سالم
sound
سالم
soundest
سالم
well
سالم
healthy
سالم
sounds
سالم
wells
سالم
healthier
سالم
valid
سالم
sicker
سالم
whole
سالم
intact
سالم
healthiest
سالم
sounded
سالم
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
wholesomeness
سالم و بی خطر
health foods
غذای سالم
clear timber
چوب سالم
health food
غذای سالم
syntropy
پیوند سالم
sound money
پول سالم
sane
سالم معقول
sanest
سالم معقول
wholesome
سالم و بی خطر
All right?
سالم هستی؟
unclean
غیر سالم
Is everything all right?
سالم هستی؟
salutary
سالم ومغذی
ablebodied
<adj.>
سالم و تندرست
healthily
بطور سالم
intact
سالم کامل
halely
بطور سالم
saner
سالم معقول
unsullied
مسموم نشده-سالم
In good condition (health).
سالم وبی عیب
Good wholesome food .
غذای سالم وکامل
survived
<past-p.>
جان سالم به در بردن
unhealthy
غیر سالم بیمار
bonnily
بطور سالم وخوشحال
incorrupt
سالم کردن درستکارکردن
to ride out
سالم بیرون رفتن از
compos mentis
دارای عقل سالم
wholesore
گوارا سالم سودمند
wooden bomb
بمب سالم و بادوام
wooden round
گلوله سالم و بادوام
soundly
بطور صحیح و سالم
peart
سالم وبا روح
well balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
embonpoint
دارای مزاج سالم و خوب
well-balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
To be sound in wind and limb.
جسما" سالم وقوی بودن
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
you do not seem well
گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
return to base
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
homeopathy
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com