Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
English
Persian
igniting primer
چاشنی مشتعل کننده
initiator
چاشنی مشتعل کننده
Search result with all words
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
coupling base
وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
Other Matches
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
igniter
مشتعل کننده
ignitor
مشتعل کننده
igniting fuze
کلاهک مشتعل کننده
igniter train
مدار مشتعل کننده
igniting powder
خرج مشتعل کننده
igniter pad
بالشتک مشتعل کننده
igniting fuze
ماسوره مشتعل کننده
ignition cap
کلاهک مشتعل کننده
igniter
مشتعل کننده اتش زنه
igniter
خرج مشتعل کننده کلاهک منفجرکننده
buster
خرج مشتعل کننده استری یا لایی
tamping
بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
flash tube
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
first fire mixture
خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
red-hot
مشتعل
sulfurous
مشتعل
in flames
مشتعل
aflame
مشتعل
blazing
مشتعل
sulphurous
مشتعل
conflagrant
مشتعل
ablaze
مشتعل
glow tube
لامپ مشتعل
flaming arc
قوس مشتعل
flaming discharge
تخلیه مشتعل
kindled
مشتعل شدن
glow discharge tube
لامپ مشتعل
kindles
مشتعل شدن
glow
مشتعل بودن
glowed
مشتعل بودن
glows
مشتعل بودن
kindle
مشتعل شدن
furnace
مشتعل کردن
aglow
مشتعل وفروزان
glow discharge cold cathode tube
لامپ مشتعل
furnaces
مشتعل کردن
emblaze
مشتعل کردن
igniting
مشتعل کردن یا شدن
ignited
مشتعل کردن یا شدن
ignites
مشتعل کردن یا شدن
ignite
مشتعل کردن یا شدن
burn
سوختن مشتعل شدن
flame
مشتعل شدن تابش
burns
سوختن مشتعل شدن
on fire
مشتعل درتاب وتب
neon glow lamp
لامپ مشتعل نئون
relume
برافروختن مشتعل کردن
flames
مشتعل شدن تابش
blaze
شعله درخشان یا اتش مشتعل
propane
پارافین گازی و مشتعل هیدروکاربنی
blazed
شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazes
شعله درخشان یا اتش مشتعل
ignite
اتش گرفتن مشتعل شدن
to burst into flames
اتش گرفتن مشتعل شدن
ignited
اتش گرفتن مشتعل شدن
ignites
اتش گرفتن مشتعل شدن
igniting
اتش گرفتن مشتعل شدن
low
مشتعل شدن زبانه کشیدن
ignition
احتراق اتش زدن مشتعل کردن
envy rankled in his breast
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
ignitor
چاشنی
igniter
چاشنی
devices
چاشنی
stuffing
چاشنی
destructor
چاشنی
seasoning
چاشنی
capsules
چاشنی
sauces
چاشنی
detonating charge
چاشنی
primer
چاشنی
sauce
چاشنی
primers
چاشنی
device
چاشنی
capsule
چاشنی
flavoring
چاشنی
detonators
چاشنی
flavouring
چاشنی
lure
چاشنی
flavorings
چاشنی
percussion cap
چاشنی
percussion caps
چاشنی
lured
چاشنی
lures
چاشنی
luring
چاشنی
detonator
چاشنی
fuze
چاشنی
capped
چاشنی
flavourings
چاشنی
amorce
چاشنی
dressing
چاشنی
dressings
چاشنی
cap
چاشنی
salmagundi
چاشنی
safety fuze
چاشنی
percussion cap
چاشنی ضربتی
spicing
چاشنی غذا
cannon primer
چاشنی توپ
spices
چاشنی غذا
destructor
چاشنی انفجاری
spiced
چاشنی غذا
defusing
چاشنی کشیدن
ketchup
چاشنی غذا
igniter train
مجموعه چاشنی
igniting powder
خرج چاشنی
detonation cord
فتیله چاشنی
sauce
چاشنی زدن به
electric primer
چاشنی الکتریکی
ignition cap
کلاهک چاشنی
sauces
چاشنی زدن به
blasting cap
کلاهک چاشنی
primer pouch
محفظه چاشنی
adapter booster
چاشنی خوران
seasoner
چاشنی زننده
percussion caps
چاشنی ضربتی
garniture
تزیین چاشنی
spice
چاشنی غذا
garnish
چاشنی زدن
relishing
چاشنی ذوق
garnished
چاشنی زدن
primed
چاشنی گذاشتن
prime
چاشنی گذاشتن
primes
چاشنی گذاشتن
garnishes
چاشنی زدن
relish
چاشنی ذوق
defuse
چاشنی کشیدن
defused
چاشنی کشیدن
relished
چاشنی ذوق
primer seat
مقر چاشنی
detonation cap
کلاهک چاشنی
relishes
چاشنی ذوق
flash fuze
چاشنی الکتریکی
detonating cord
مدار چاشنی
tutti frutti
چاشنی میوهدار
defuses
چاشنی کشیدن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
cannon primer
چاشنی خرج توپ
precussion detonator
چاشنی ضربتی یا دنگی
chutney
یکنوع چاشنی غذا
primer pouch
کیف یافانوسقه چاشنی
seasons
دوران چاشنی زدن
primming
چاشنی گذاری کردن
condiments
چاشنی ادویه زدن
activate
چاشنی مین را کشیدن
primer setback
عقب نشستن چاشنی
melinite
مخصوص تهیه چاشنی
sauce-boats
فرف چاشنی خوری
primer leak
نشد کردن چاشنی
adhesion agent
چاشنی چسب افزا
condiment
چاشنی ادویه زدن
uncharged
چاشنی گذاری نشده
garnishes
چاشنی زدن به ارایش
flavor
چاشنی زدن به معطرکردن
flavors
چاشنی زدن به معطرکردن
French dressing
چاشنی سالاد فرانسوی
au naturel
ساده و بدون چاشنی
flavours
چاشنی زدن به معطرکردن
season
دوران چاشنی زدن
flavored
چاشنی زدن به معطرکردن
sauce-boat
فرف چاشنی خوری
safing
چاشنی برداری کردن
sauce boat
فرف چاشنی خوری
garnished
چاشنی زدن به ارایش
flavour
چاشنی زدن به معطرکردن
primer leak
خروج گازاز ته چاشنی
seasoned
دوران چاشنی زدن
garnish
چاشنی زدن به ارایش
flavours
چاشنی مزه دار کردن
flavored
چاشنی مزه دار کردن
flavour
چاشنی مزه دار کردن
flavors
چاشنی مزه دار کردن
hung striker
چاشنی عمل نکرده نارنجک
hung striker
ضارب چاشنی معیوب نارنجک
coupling base
اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
squib
چاشنی خرج راکتهای دریایی
squibs
چاشنی خرج راکتهای دریایی
electric squib
نوعی چاشنی با فتیله الکتریکی
salad dressing
چاشنی وادویه مخصوص سالاد
salad dressings
چاشنی وادویه مخصوص سالاد
gamy
چاشنی زده افتضاح اور
initiator
چاشنی اولیه خرج ابتدایی
firing mechanism
چاشنی مین مکانیسم تیراندازی
gamey
چاشنی زده افتضاح اور
flavor
چاشنی مزه دار کردن
cocking
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
squibs
یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
cock
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
mayonnaise
نوعی چاشنی غذا وسالاد مایونز
to dress
[salad]
چاشنی زدن
[آرایش دادن ]
[سالاد]
cocks
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
squib
یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
ignites
اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting
اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited
اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignite
اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
activated
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com