English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (6 milliseconds)
English Persian
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
Other Matches
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
needle point سر سوزن سوزن دوزی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
whittle چاقو
a knife یک چاقو
stabbed زخم چاقو
whittler چاقو تیز کن
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
knife-edge لبه چاقو
knived چاقو دار
knife rest جای چاقو
stab زخم چاقو
stabs زخم چاقو
knife edge لبه چاقو
knifing چاقو کشی
stabbings چاقو کشی
stabbing چاقو کشی
stab at someone چاقو کشیدن
knifes : چاقو کارد
knifes : چاقو زدن
knifed : چاقو کارد
knife : چاقو زدن
ruffianism چاقو کشی
knife : چاقو کارد
knifed : چاقو زدن
knife-edges لبه چاقو
snickersnee چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
whetstone سنگ چاقو تیز کن
snickorsnee چاقوکشی چاقو یا شمشیربزرگ
grind stone سنگ چاقو تیزکنی
jackknife قلمتراش با چاقو بریدن
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
oilstone سنگ چاقو تیز کنی
grindstones سنگ چاقو تیز کنی
cylinderical grinder دستگاه چاقو تیزکنی مدور
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
grindstone سنگ چاقو تیز کنی
buckhorn استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
knife polishing [پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
plantable lanceolata استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
This knife is too blunt for words . این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
needles سوزن
needle سوزن
bard سوزن
bards سوزن
needled سوزن
stylus سوزن
styli سوزن
needleful یک سوزن نخ
stilus سوزن
switch point سوزن
needling سوزن
styluses سوزن
sew سوزن کاری
darning neddle سوزن رفوگری
acicular سوزن وار
aciculate سوزن وار
aciform بشکل سوزن
staple سوزن منگنه
the eye of the needle سوراخ سوزن
vga - سوزن یا پورت
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
pointsman سوزن بان
packing needle سوزن جوالدوزی
needle point نوک سوزن
work basket سبد سوزن و نخ
work baskets سبد سوزن و نخ
test point سوزن ازمایشی
firing pin سوزن ماشه
firing pin سوزن اتش
drilling pipe سوزن حفاری
darning needle سوزن رفوگری
core nail سوزن هسته
catwhisker سوزن بلور
belonephebia سوزن هراسی
touch needle سوزن محک
switched سوزن دوراهی
needled سوزن پیکاپ
prick خراش سوزن
injects سوزن زدن
injecting سوزن زدن
injected سوزن زدن
inject سوزن زدن
pin ورودی با سه سوزن
pinned ورودی با سه سوزن
pricks خراش سوزن
pricking خراش سوزن
pricked خراش سوزن
pinning ورودی با سه سوزن
whisker سوزن بلور
housewife سوزن دان
switch سوزن دوراهی
switches سوزن دوراهی
housewives سوزن دان
needles سوزن پیکاپ
needle سوزن پیکاپ
needling سوزن پیکاپ
needle lace کار سوزن دوزی
needle با سوزن تزریق کردن
needling با سوزن تزریق کردن
needling سوزن دوزی کردن
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
needles با سوزن تزریق کردن
needles سوزن دوزی کردن
needled سوزن دوزی کردن
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
vaccine point سوزن ابله کوبی
eye دهانه سوراخ سوزن
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
eying دهانه سوراخ سوزن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
needled با سوزن تزریق کردن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes دهانه سوراخ سوزن
needlework کار سوزن دوزی
gates سوزن اتصال به یک FET
gate سوزن اتصال به یک FET
dog spike سوزن نوک گیر
drop on سوزن دوراهی خط اهن
firing pin سوزن قفل اتش
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
needle book سوزن دان کتابی
needle سوزن دوزی کردن
hypo سوزن تزریق زیر جلدی
needles سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needle سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
switchman سوزن بان راه اهن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
needling سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
There is no room to throw a needle . <proverb> جاى سوزن انداختن نیست .
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm الت سوزن نگهدار گرامافون
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
hypodermics سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hypodermic سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
hyodermic needle سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
prickling احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
needle work سوزن دوزی [برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pinout شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
isoclinal line خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
needles سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needle سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needled سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needling سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
isoclinic line خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
pinned قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pin قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinning قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
drill extractor التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
fancy work سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
printhead 1-ردیف سوزن ها در چاپگر matrial-dot که حروف را به صورت مجموعهای از نقاط ایجاد میکند. 2-حالت فلزی یک حرف که برای چاپ حرف روی کاغذ در ریبون جوهری فشار داده شده است
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com