English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
postboy چاپار چابک سوار نامه رسان
Other Matches
horse breaker چابک سوار
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
equestrian چابک سوار
mailer نامه رسان
mailman نامه رسان
mailmen نامه رسان
mail نامه رسان
mails نامه رسان
pursuivant نامه رسان
letter carrier نامه رسان پستچی
posts نامه رسان پستچی
posted نامه رسان پستچی
post- نامه رسان پستچی
post نامه رسان پستچی
dawk چاپار
mounted messenger چاپار
mails چاپار
letter carrier چاپار
mail چاپار
posted چاپار
pony express چاپار
post چاپار
post- چاپار
posts چاپار
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
cavalry man سوار در سوار نظام
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
exhaust in jector اب رسان
swifter چابک
swiftest چابک
swift چابک
friskier چابک
lissome چابک
gleg چابک
lightsome چابک
speedy چابک
light heeled چابک
light footed چابک
kittle چابک
quicker چابک
lissom or some چابک
swifts چابک
quick چابک
perkiest چابک
perky چابک
friskiest چابک
lissom چابک
frisky چابک
agile چابک
rathe چابک
rath چابک
quick in action چابک
spry چابک
nimblest چابک
nimbler چابک
nimble چابک
adroit چابک
cleverer چابک
speediness چابک
quickest چابک
cleverest چابک
perkier چابک
clever چابک
deleterious اسیب رسان
injurious اسیب رسان
purveyor اذوقه رسان
purveyors اذوقه رسان
sutler اذوقه رسان
pesky ازار رسان
soniferous صدا رسان
provisioner توشه رسان
nobbeing اسیب رسان
masseuse پیغام رسان
illative نتیجه رسان
victualler خواربار رسان
paper boy روزنامه رسان
waterworks دستگاه اب رسان
nocent زیان رسان
paper boys روزنامه رسان
feeding cloth پنبه رسان
carburator سوخت رسان
feeding cloth مایه رسان
feeders گوی رسان
feeders توپ رسان
feeders سوخت رسان
feeder توپ رسان
caterers اذوقه رسان
caterer اذوقه رسان
acid freeder اسید رسان
feeder سوخت رسان
feeder گوی رسان
data medium داده رسان
light fingers چابک دستی
handy چابک چالاک
feisty فراوان چابک
handiest چابک چالاک
fly چابک وزرنگ
handier چابک چالاک
light foot چابک سبک پا
skelpit چابک سیلی
agile فرز و چابک
nimble fingers چابک دستی
jimmies چابک دست
volitant چابک چالاک
jimmy چابک دست
brisker چابک باروح
fine fingered چابک دست
nimble fingered چابک دست
skelp چابک سیلی
brisk چابک باروح
briskest چابک باروح
sleeping partners شریک سرمایه رسان
informants خبر رسان مخبر
informant خبر رسان مخبر
sleeping partner شریک سرمایه رسان
silent partner شریک سرمایه رسان
informers خبر رسان کاراگاه
intelligencer خبر رسان جاسوس
prompt book نسخه سخن رسان
productive of annoyance زحمت رسان ازارنده
informer خبر رسان کاراگاه
feeder vessel کشتی سوخت رسان
certificates رضایت نامه شهادت نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
trotter شخص چابک و پرکار
trotters شخص چابک و پرکار
volant چابک سبک روح
rapid سریع العمل چابک
prejudicial زیان رسان تبعیض امیز
illation نتیجه رسان منتج شونده
evangelists صاحب انجیل مژده رسان
malignant زیان اور صدمه رسان
evangelist صاحب انجیل مژده رسان
prejudicious زیان رسان تبعیض امیز
prompt box جای سخن رسان یا سوفلور
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
stratotanker نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
He was too quick for her and jinked away every time. او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
horseback سوار
trooper سوار
troopers سوار
outside ofa horse سوار
horsewoman سوار
horsewomen سوار
in the saddle سوار
boarded سوار
board سوار
piece سوار
pieces سوار
acheval سوار بر اسب
horseman سوار کار
riders سوار کار
horseback سوار براسب
horseman اسب سوار
rides سوار شدن
mounts سوار کردن
ride سوار شدن
on stilts سوار چوب پا
modulating سوار کردن
mounts سوار شدن بر
modulate سوار کردن
on shipboard سوار کشتی
mount سوار شدن بر
rider سوار کار
mount سوار کردن
reinsman اسب سوار
modulates سوار کردن
fabricate سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
mounted سوار شده
on board a ship سوار کشتی
surfer موج سوار
get in سوار شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com