Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English
Persian
fat
چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fats
چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fatter
چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fattest
چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
Other Matches
degreasing
پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
stall feed
پرواری کردن
to feed off
پرواری کردن
beefed up
پرواری کردن و ذبح کردن
fattens
چاق کردن پرواری کردن
fattened
چاق کردن پرواری کردن
beef
پرواری کردن و ذبح کردن
fatten
چاق کردن پرواری کردن
fattened
فربه کردن
fattens
فربه کردن
fatten
فربه کردن
degreasing
اب کردن چربی
lipoma
تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble
قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
fat
چربی چربی دار
fatter
چربی چربی دار
fats
چربی چربی دار
fattest
چربی چربی دار
fatted or tened
پرواری
in grease
پرواری
fatling
پرواری
brawniness
پرواری
stall fed
پرواری
stalled
پرواری
well-fed
پرواری
steer
گوساله پرواری
steered
گوساله پرواری
beef cattle
گاو پرواری
feeder
چارپایان پرواری
vealer
گوساله پرواری
feeders
چارپایان پرواری
steers
گوساله پرواری
porker
بچه خوک پرواری
porket
بچه خوک پرواری
fat heart
دل فربه
beefy
فربه
fleshier
فربه
fatter
فربه
heavyweights
فربه
heavyweight
فربه
heavy-set
فربه
plumpy
فربه
fleshiest
فربه
well-fed
فربه
plumpest
فربه
fattest
فربه
hammy
فربه
corpulent
فربه
fleshy
فربه
plump
فربه
pursy
فربه
in pride of grease
فربه
fats
فربه
in grease
فربه
fat
فربه
tubby
فربه
obese
فربه
hog
خوک پرواری بزور گرفتن
hogs
خوک پرواری بزور گرفتن
hogged
خوک پرواری بزور گرفتن
fatling
بره یا گوساله ویاحیوان پرواری
aberdeen angus
گاو بی شاخ پرواری اسکاتلندی
endomorphy
فربه تنی
to fil out
فربه شدن
pyknic type
سنخ فربه تن
fulsome
فربه شهوانی
to grow fat
فربه شدن
fat guts
ادم فربه وگوشتالو
pudding face
صورت بزرگ و فربه
plumpest
چاق وچله فربه ساختن
plumper
فربه کننده دروغ محض
plump
چاق وچله فربه ساختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
oiliness
چربی
fatter
چربی
greasing
چربی
greasy
چربی
fatless
بی چربی
fatness
چربی
fat
چربی
thinnest
کم چربی
thin
کم چربی
lipide
چربی
lipid
چربی
meager
بی چربی
creaminess
چربی
thinned
کم چربی
thinners
کم چربی
grease
چربی
greased
چربی
meagre
بی چربی
myelin
چربی پی
lubricous
چربی
thins
کم چربی
adiposeness or diposity
چربی
oils
چربی
fats
چربی
fattest
چربی
oil
چربی
oiling
چربی
greasiness
چربی
greasily
با چربی
blackhead
چربی دانه
lipotropic
چربی سوز
lipoid
شبه چربی
blackheads
چربی دانه
comedo
چربی دانه
casein
پنیر بی چربی
wool fat
چربی پشم
grease
روغن چربی
suint
چربی پشم
leather head
چربی دانه
lipuria
چربی در پیشاب
adipic
وابسته به چربی
flense
چربی گرفتن از
aliphatic
چربی دار
animal fat
چربی حیوانی
lipomatous
چربی مانند
lipophilic
چربی دوست
lipophilic
چربی گرای
adipose tissue
بافت چربی
adipocere
چربی لاش
skim milk
شیر بی چربی
fatty
چربی مانند
lard
چربی خوک
whipping cream
خامهی پر چربی
greased
روغن چربی
fat is insoluble in water
چربی در اب حل نمیشود
sebaceous
چربی دار
fattiness
خاصیت چربی
wool grease
چربی پشم
greasing
روغن چربی
grease trap
چربی گیر
grease trap
بازیابی چربی
vegtable fat
چربی گیاهی
emulsions
ذرات چربی دراب
saturated fats
چربی اشباع شده
greasily
به شکل روغن یا چربی
adipose tissue
چربی حیوانی پیه
emulsioning
ذرات چربی دراب
unsaturated fat
چربی اشباع نشده
saturated fat
چربی اشباع شده
emulsion
ذرات چربی دراب
blobber
چربی یاپیه نهنگ
emulsioned
ذرات چربی دراب
lubricity
شهوانی بودن چربی
fatback
چربی پشت خوک
lipolysis
تجزیه وتحلیل چربی
lard
گوشت خوک چربی زدن
blubber
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering
چربی اوردن هایهای گریستن
poly unsaturated fat
پلی چربی اشباع نشده
blubbers
چربی اوردن هایهای گریستن
butyrometer
الت سنجش چربی شیر
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
lardon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
lanoloin
چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
pate de foie gras
خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
lardoon
تکه چربی که لای گوشت گذارند
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
lactoscope
شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
greasing
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
blubber
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
blubbered
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbers
چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
grease
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
lipoprotein
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
greased
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com