Dictiornary-Farsi | چرخش بی اختیار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
body english	چرخش بی اختیار


Other Matches

waltz three	سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
single action	یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
authorization	اختیار
authorisations	اختیار
mandate	اختیار
mandated	اختیار
mandates	اختیار
mandating	اختیار
unconscious	بی اختیار
liberties	اختیار
free will	اختیار
controlling	اختیار
control	اختیار
attribution	اختیار
spontaneous	بی اختیار
at the d. of	به اختیار
unconsciously	بی اختیار
veto	حق و اختیار
willed	اختیار
will	اختیار
warrants	اختیار
warranted	اختیار
warrant	اختیار
involuntary	بی اختیار
involuntarily	بی اختیار
liberty	اختیار
voluntariness	اختیار
wills	اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
vetoed	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
vetoing	حق و اختیار
option	اختیار
options	اختیار
warranting	اختیار
incoercible	بی اختیار
credential	اختیار
tests	اختیار
clearance	اختیار
tested	اختیار
controls	اختیار
test	اختیار
authority	اختیار
freedom of the will	اختیار
enabled	اختیار دادن
adoption	اختیار اتخاذ
powers	اقتدار و اختیار
jurisdiction	اختیار قانونی
adopted	اختیار شده
seller's option	اختیار فروشنده
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
fix on	اختیار کردن
governments	عقل اختیار
enables	اختیار دادن
government	عقل اختیار
options	اختیار معامله
power	اقتدار و اختیار
option	اختیار معامله
powered	اقتدار و اختیار
powering	اقتدار و اختیار
in the saddle	صاحب اختیار
invested with power	دارای اختیار
jurisdication	اختیار قانونی
enabling	اختیار دادن
Delegation of Authority	تفویض اختیار
to be a master of	در اختیار خودداشتن
cartle blanche	اختیار نامحدود
empowered	اختیار دادن
carte blanche	اختیار نامحدود
carte blanche	اختیار تام
will adjust	اتش به اختیار
warrant of attorney	اختیار نامه
commander's call	در اختیار فرماندهی
cart blanche	اختیار نامحدود
certificate of authority	اختیار نامه
full power of attorney	اختیار نامه
letter of attorney	اختیار نامه
power of attorney	اختیار نامه
power of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
empowers	اختیار دادن
fire at will	اتش به اختیار
absolute authortity	اختیار مطلق
to follow a profession	پیشهای را اختیار
authorizations	اختیار اجازه
adopter	اختیار کننده
as you wish	به اختیار شماست
enable	اختیار دادن
at the mercy of	در اختیار دستخوش
authorise	اختیار دادن
empowering	اختیار دادن
to make one's option	اختیار کردن
empower	اختیار دادن
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
lock option	اختیار کاربرد قفل
plenipotentiary	دارای اختیار تام
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
to have the run of a house	اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast	اختیار داری کردن
To authorize someone.	به کسی اختیار دادن
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
plenipotentiaries	دارای اختیار تام
spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار
ship will adjust	ناو اتش به اختیار
invested with power	اختیار داده شده
catching	در اختیار گرفتن توپ
magisterial	مطلق دارای اختیار
option	اختیار خریدیا فروش
options	اختیار خریدیا فروش
run the show	اختیار داری کردن
fire at will	اتش به اختیار خود
plenipotent	دارای اختیار مطلق
discretionally	مطابق میل و اختیار
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
authorising	اختیار دادن تصویب کردن
authorize	اختیار دادن تصویب کردن
authorizes	اختیار دادن تصویب کردن
authorizing	اختیار دادن تصویب کردن
visitatorial	وابسته به یادارای اختیار بازرسی
local option	اختیار تعیین محل معینی
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
Dont mention it . You are welcome.	اختیار دارید (درمقام تعارف )
local option	اختیار تعیین چیزی درمحل
It is beyond my authority(control).	اینکار از اختیار من خارج است
delegation of authority	دادن اختیار انجام عمل
authorises	اختیار دادن تصویب کردن
vicarious authority	اختیار از طرف دیگری نمایندگی
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
bureaus	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
to run the show	در کاری اختیار داری کردن
hold at disposal	در اختیار دیگری نگهداری کردن
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
I'll be happy to help [assist] you.	من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to delegate one's authority to somebody	به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to empower somebody to do something	اختیار دادن به کسی برای کاری
plenipotentiaries	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain	اختیار دار کشور حکومت مطلقه
plenipotentiary	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
fiefdoms	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
ultra vires	بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
as your please	هر طور میل شما است اختیار با شماست
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry	اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
whirling	چرخش
whirls	چرخش
levorotation	چرخش به چپ
wheels	چرخش
head rolling	سر چرخش
wheeling	چرخش
rotation	چرخش
wheel	چرخش
rotational	چرخش
trolls	چرخش
revolution	چرخش
revolutions	چرخش
turn	چرخش
circulation	چرخش
wrenches	چرخش
wrenched	چرخش
wrench	چرخش
swirled	چرخش
spin	چرخش
troll	چرخش
swirls	چرخش
swirling	چرخش
turns	چرخش
spins	چرخش
whirled	چرخش
twirls	چرخش
twirling	چرخش
twirled	چرخش
circulations	چرخش
whirlpool	چرخش اب
twirl	چرخش
gyration	چرخش
whirlpools	چرخش اب
gyrations	چرخش
whirl	چرخش
swirl	چرخش
volte-face	چرخش
volte face	چرخش
investor	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody	اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
seller's market	بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investors	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
wresting	چرخش پیچش
rotatable	چرخش پذیر
radius of giration	شعاع چرخش
radius of gyration	شعاع چرخش
quartimax rotation	چرخش کوارتیماکس
proper rotation	چرخش متعارف
axis of rotation	محور چرخش
wrested	چرخش پیچش
wrest	چرخش پیچش