Dictiornary-Farsi | چرخه فعالیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
activity cycle	چرخه فعالیت


Other Matches

cycle time	مدت چرخه زمان چرخه
cycled	چرخه
cycle	چرخه
cyclone	چرخه
water cycle	چرخه اب
monocycle	یک چرخه
hydrologic cycle	چرخه اب
rotation	چرخه
cycles	چرخه
monocyle	یک چرخه
tricycle	سه چرخه
trike	سه چرخه
tricycles	سه چرخه
velocipede	سه چرخه
cyclones	چرخه
tricyclic	سه چرخه
cycling	چرخه زنی
life-cycles	چرخه زندگی
hz	چرخه درثانیه
life-cycle	چرخه زندگی
instruction cycle	چرخه دستورالعمل
kilocycle	هزار چرخه
cyclones	چرخه باد
cyclone	چرخه باد
major cycle	چرخه بزرگ
life cycle	چرخه دوام
cycle time	مدت چرخه
biorhythm	چرخه زیستی
cycle stealing	چرخه دزدی
cardiac cycle	چرخه قلبی
carnot cycle	چرخه کارنو
circulation of a vector	چرخه بردار
cycle stealing	مدت چرخه
cycles per second	چرخه در ثانیه
design cycle	چرخه طراحی
display cycle	چرخه نمایش
duty cycle	چرخه کار
execute cycle	چرخه اجرا
execution cycle	چرخه اجرا
fetch cycle	چرخه واکشی
four cycle	چهار چرخه
hertz	چرخه در ثانیه
cycles	چرخه زدن
cycles	چرخ چرخه
machine cycle	چرخه ماشین
handlebar	دسته دو چرخه
tricar	اتومبیل سه چرخه
storage cycle	چرخه انباره
minor cycle	چرخه خرد
minor cycle	خرد چرخه
cycle	چرخ چرخه
magnetic whirl	چرخه مغناطیسی
major cycle	بزرگ چرخه
megacycle	میلیون چرخه
menstrual cycle	چرخه قاعدگی
memory cycle	چرخه حافظه
tropical cyclone	چرخه استوایی
pedicab	سه چرخه پایی
cycle	چرخه زدن
six by six	ماشین شش چرخه
search cycle	چرخه جستجو
megacycle	مگا چرخه
cycled	چرخه زدن
cycled	چرخ چرخه
computer processing cycle	چرخه پردازش کامپیوتر
data processing cycle	چرخه پردازش داده
born haber cycle	چرخه بورن- هابر
read restore cycle	چرخه خواندن و ترمیم
reset cycle	چرخه باز نشانی
read write cycle	چرخه خواندن و نوشتن
toothed wheel	چرخه دندانه دار
citric acid cycle	چرخه سیتریک اسید
program development cycle	چرخه ایجاد برنامه
gigacycle	هزار میلیارد چرخه
gramdfather cycle	چرخه پدر بزرگ
kilomegacycle	هزار میلیون چرخه
kilomegacycle	یک بیلیون چرخه در ثانیه
six by six	وسیله نقلیه شش چرخه
internal cycle time	زمان چرخه داخلی
tarantass	درشکه بی فنروچهار چرخه روسی
wagonette	گردونه چهار چرخه یک یا چنداسبه
monorails	ریل واحدمخصوص حرکت ترن یک چرخه
monorail	ریل واحدمخصوص حرکت ترن یک چرخه
trailer	یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
trailers	یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
tumbrel or bril	ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
wheel	[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
activeness	فعالیت
activation	فعالیت
functioned	فعالیت
functions	فعالیت
exercises	فعالیت
activities	فعالیت
acting	فعالیت
function	فعالیت
activity	فعالیت
stir	فعالیت
exercised	فعالیت
stirrings	فعالیت
stirs	فعالیت
stirred	فعالیت
actuality	فعالیت
exercise	فعالیت
waggonette	گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
random activity	فعالیت تصادفی
activate	به فعالیت پرداختن
operant	فعالیت کننده
operating level	سطح فعالیت
on stream	درحال فعالیت
off year	سال کم فعالیت
events	عمل یا فعالیت
operational environment	محیط فعالیت
venture	فعالیت اقتصادی
ventured	فعالیت اقتصادی
low activity	فعالیت پایین
event	عمل یا فعالیت
hey day	روز پر فعالیت
venturing	فعالیت اقتصادی
somatotonia	فعالیت گرایی
somatotonic	فعالیت گرا
reactivation	فعالیت مجدد
ventures	فعالیت اقتصادی
optical activity	فعالیت نوری
turn over	عایدی فعالیت
activity quotient	بهر فعالیت
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity	فعالیت فرعی
activity drive	سائق فعالیت
business activity	فعالیت بازرگانی
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
activity light	چراغ فعالیت
activity of soil	فعالیت خاک
activity rate	نرخ فعالیت
activity ratio	نسبت فعالیت
activated	به فعالیت پرداختن
activity time	زمان هر فعالیت
activity wheel	گردونه فعالیت
activates	به فعالیت پرداختن
activating	به فعالیت پرداختن
activation	به فعالیت دراوردن
cerebration	فعالیت مغزی
activity coefficient	ضریب فعالیت
inaction	بدون فعالیت
politicking	فعالیت سیاسی
inactivity	عدم فعالیت
critical activity	فعالیت بحرانی
activity analysis	تحلیل فعالیت
activity chart	نمودار فعالیت
trade cycle	دوره فعالیت تجاری
byways	کار یا فعالیت جنبی
byway	کار یا فعالیت جنبی
slump	کاهش فعالیت رکود
slumped	کاهش فعالیت رکود
slumps	کاهش فعالیت رکود
efficiency	فعالیت مفید بازده
self activity	فعالیت خود بخود
keep the ball rolling <idiom>	اجازه فعالیت دادن
in the swim <idiom>	درکاری فعالیت داشتن
orbits	دور حدود فعالیت
seismism	فعالیت لزرشی وارتعاشی
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
background	فعالیت ارتباط دادهای
pickup	تجدید فعالیت چیدن
orbited	دور حدود فعالیت
slumping	کاهش فعالیت رکود
orbit	دور حدود فعالیت
activity sampling	نمونه گیری از فعالیت
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
forms	سابقه فعالیت اسب
activity group therapy	درمان با فعالیت گروهی
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
sphere	مرتبه حدود فعالیت
class i activity	فعالیت امادی طبقه 1
spheres	مرتبه حدود فعالیت
gross motor activity	فعالیت حرکت عمده
electioneer	فعالیت انتخاباتی کردن
formed	سابقه فعالیت اسب
class ii activity	فعالیت امادی طبقه 2
deactivating group	گروه کم کننده فعالیت
form	سابقه فعالیت اسب
muzzle	مانع فعالیت شدن
muzzled	مانع فعالیت شدن
muzzling	مانع فعالیت شدن
muzzles	مانع فعالیت شدن
gastrovascular	دارای فعالیت درمعده ورگها
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
hyperactive	دارای فعالیت بیش ازاندازه
take the bull by the horns <idiom>	چند نوع فعالیت داشتن
work in	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
extra-curricular	فعالیت جنسی خارج از ازدواج
abuzz <adj.>	پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
early start	زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish	زودترین زمان ختم یک فعالیت
force activity designator	شماره ترتیب فعالیت یکان
precipitancy	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biological half time	زمان فعالیت یک عامل میکروبی
latest finish time	دیرترین زمان ختم یک فعالیت
activity designator	شاخص فعالیت یکان یا قسمت
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
activation	کنش ور سازی ایجاد فعالیت