English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
trill چرخیدن روان شدن
trilled چرخیدن روان شدن
trills چرخیدن روان شدن
Other Matches
psychologically از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
turns چرخیدن
turn چرخیدن
twirls چرخیدن
twirling چرخیدن
twirled چرخیدن
wheels چرخیدن
spins چرخیدن
spin چرخیدن
swings چرخیدن
reel چرخیدن
reeled چرخیدن
reels چرخیدن
swing چرخیدن
to turn round چرخیدن
to be in a whirl چرخیدن
slue چرخیدن
twirl چرخیدن
wheeling چرخیدن
wheel چرخیدن
windmills چرخیدن
windmill چرخیدن
rotates چرخیدن
heel چرخیدن
heels چرخیدن
reeling چرخیدن
rotated چرخیدن
roll up چرخیدن
revolve چرخیدن
revolved چرخیدن
rotate چرخیدن
revolves چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundling گشتن چرخیدن
change spin چرخیدن با تغییر پا
turns چرخیدن تاباندن
turns گشتن چرخیدن
turn چرخیدن تاباندن
turn گشتن چرخیدن
birr صدای چرخیدن
twist پیچاندن چرخیدن
fullest چرخیدن ژیمناست
full چرخیدن ژیمناست
twists پیچاندن چرخیدن
twisting پیچاندن چرخیدن
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
whirls چرخیدن گردش سریع
sit spin چرخیدن روی یک اسکیت
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
whirling چرخ دادن چرخیدن
whirled چرخ دادن چرخیدن
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
wry کنایه امیز چرخیدن
whirled چرخیدن گردش سریع
whirl چرخ دادن چرخیدن
whirl چرخیدن گردش سریع
pivot روی پاشنه چرخیدن
purls مثل فرفره چرخیدن
purling مثل فرفره چرخیدن
purled مثل فرفره چرخیدن
purl مثل فرفره چرخیدن
whirls چرخ دادن چرخیدن
whirling چرخیدن گردش سریع
wryly کنایه امیز چرخیدن
pivot روی چیزی چرخیدن
whiz مثل فرفره چرخیدن
pivoted روی چیزی چرخیدن
pivots روی چیزی چرخیدن
run around in circles <idiom> دور خود چرخیدن
orbited چرخیدن به دور یک مدار
orbits چرخیدن به دور یک مدار
left turn حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
pivots روی پاشنه چرخیدن
pivoted روی پاشنه چرخیدن
orbit چرخیدن به دور یک مدار
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
swivelled روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivels روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swings تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swinge تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
swing تاب خوردن دور زدن چرخیدن
biases وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivoted توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivot توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivots توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
spinner play حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
flipped پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flip پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flips پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
inviscid روان
facile روان
glibly روان
flowingly روان
profluent روان
dust bowl شن روان
cursive روان
liquidly روان
lotic water اب روان
ghosts روان
fluid روان
fluids روان
shifting sand شن روان
liquid روان
running water اب روان
liquids روان
handy روان
handiest روان
handier روان
glib روان
flowing روان
spiriting روان
spirit روان
fluent روان
easier روان
psyche روان
easy روان
easiest روان
gushing روان
ghost روان
slurry گل روان
voluble روان
anima مادینه روان
strecher تخت روان
traumatism روان زخم
ski lifts تخت روان
electrodynamics روان برق
delirium روان اشفتگی
easy style انشای روان
ballpoint pens روان نویس ها
ball pens روان نویس ها
escalator پله روان
psychotherapy روان درمانی
moving staircase پله روان
psychosomatic روان تنی
ballpens روان نویس ها
moving stairway پله روان
ballpoints روان نویس ها
gushingly بطور روان
quick sand ماسه روان
quick gravel ریگ روان
psychotherapeutic روان درمانبخش
psychosomatics روان تنایی
neuroticism روان رنجورخویی
palankeen تخت روان
palanquin تخت روان
psychics روان شناسی
psychodynamic روان پویشی
psychogenic روان زاد
psychography روان نگاری
psychologt روان شناسی
psychometrics روان سنجی
psychometry روان سنجی
psychoneurosis روان رنجوری
running sand ریگ روان
psychophysics روان- فیزیک
it rained blood روان بود
lash vi روان شدن
psychedelic روان گردان
psychophysiology روان- فیزیولوژی
let off روان کردن
to run off روان بودن
to let off روان ساختن
smoothe روان بی تکان
sleep walker خوابیده شب روان
liquid bitumen قیر روان
liquid fire اتش روان
mind body problem مساله تن و روان
moving staircase پله روان
sedan chaire تخت روان
psychoneurotic روان رنجور
littered تخت روان
mobile روان سیال
go-cart تخت روان
go-carts تخت روان
fuse روان شدن
lubricates روان کردن
psychotherapist روان درمانگر
current جاری و روان
psychotic روان پریش
psychosis روان پریشی
liquid روان سلیس
neurotic روان رنجور
animus نرینه روان
neurosis روان رنجوری
neuroses روان رنجوری
sedan تخت روان
flux روان ساز
sedans تخت روان
fused روان شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com