Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (2 milliseconds)
English
Persian
full
چرخیدن ژیمناست
fullest
چرخیدن ژیمناست
Search result with all words
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
Other Matches
gymnasts
ژیمناست
gymnast
ژیمناست
leaped
جهش ژیمناست
leaps
جهش ژیمناست
leap
جهش ژیمناست
straddle vault
پرش پا باز ژیمناست
stag leap
پرش پا باز ژیمناست
landing
فرود ژیمناست به زمین
tumbler
ژیمناست زمینی کار
tumblers
ژیمناست زمینی کار
half circle
چرخش نمیدایره ژیمناست
landings
فرود ژیمناست به زمین
stutz
عقبگرد جلو ژیمناست
cut
درو زدن ژیمناست
cuts
درو زدن ژیمناست
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
monkey hang
اویزان شدن ژیمناست با یک دست
croup
انتهای خرک نزدیک ژیمناست
doubled up
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled
دوبار چرخش کامل ژیمناست
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
support
تکیه بدن ژیمناست روی دستها
english hand balance
بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
swing half turn
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
dismounts
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
single leg balance
حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
upper arm hang
اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
dismounting
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismount
پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
muscle up
بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
planche
وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
swan scale
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
mags
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mag
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
coffee grinders
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
wraparound
چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
extends
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
dish rag
حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
extending
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
coffee grinder
حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
stockli
حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
twirls
چرخیدن
twirling
چرخیدن
twirled
چرخیدن
twirl
چرخیدن
rotate
چرخیدن
rotated
چرخیدن
to be in a whirl
چرخیدن
roll up
چرخیدن
wheels
چرخیدن
wheeling
چرخیدن
wheel
چرخیدن
heels
چرخیدن
heel
چرخیدن
slue
چرخیدن
rotates
چرخیدن
to turn round
چرخیدن
swing
چرخیدن
revolved
چرخیدن
swings
چرخیدن
windmill
چرخیدن
reel
چرخیدن
revolves
چرخیدن
turns
چرخیدن
reeled
چرخیدن
reeling
چرخیدن
turn
چرخیدن
revolve
چرخیدن
spin
چرخیدن
spins
چرخیدن
windmills
چرخیدن
reels
چرخیدن
trundle
گشتن چرخیدن
twist
پیچاندن چرخیدن
turns
چرخیدن تاباندن
twisting
پیچاندن چرخیدن
twists
پیچاندن چرخیدن
birr
صدای چرخیدن
change spin
چرخیدن با تغییر پا
turn
گشتن چرخیدن
trundling
گشتن چرخیدن
turns
گشتن چرخیدن
turn
چرخیدن تاباندن
trundles
گشتن چرخیدن
trundled
گشتن چرخیدن
pivoted
روی پاشنه چرخیدن
pivots
روی چیزی چرخیدن
pivots
روی پاشنه چرخیدن
orbit
چرخیدن به دور یک مدار
pivot
روی پاشنه چرخیدن
run around in circles
<idiom>
دور خود چرخیدن
whiz
مثل فرفره چرخیدن
whirls
چرخیدن گردش سریع
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
sit spin
چرخیدن روی یک اسکیت
pivot
روی چیزی چرخیدن
pivoted
روی چیزی چرخیدن
orbited
چرخیدن به دور یک مدار
orbits
چرخیدن به دور یک مدار
whirl
چرخیدن گردش سریع
whirl
چرخ دادن چرخیدن
whirled
چرخیدن گردش سریع
whirled
چرخ دادن چرخیدن
whirling
چرخیدن گردش سریع
whirling
چرخ دادن چرخیدن
whirls
چرخ دادن چرخیدن
trill
چرخیدن روان شدن
trills
چرخیدن روان شدن
wry
کنایه امیز چرخیدن
wryly
کنایه امیز چرخیدن
left turn
حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
troll
چرخیدن چرخاندن گرداندن
purled
مثل فرفره چرخیدن
trolls
چرخیدن چرخاندن گرداندن
purling
مثل فرفره چرخیدن
trilled
چرخیدن روان شدن
purl
مثل فرفره چرخیدن
purls
مثل فرفره چرخیدن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
free spool
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
jackson haines spin
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
swinge
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
swings
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swivelled
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivels
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
bias
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
biases
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivot
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
seated
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
spinner play
حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
to wobble
[rotate unevenly]
لنگ بودن
[تاب داشتن]
[به طور نامنظم چرخیدن]
[اصطلاح روزمره]
tinsica
چرخ ارابه با نیم چرخ ژیمناست
flip
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flipped
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flips
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
ease turn
سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
swivels
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com