Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
kestrel	چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrels	چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
Other Matches
counter	درجهت مخالف
countering	درجهت مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
counterclockwise	درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
clockwise	درجهت ساعت
on the bow	درجهت سینه
with	بطرف درجهت
downwind	درجهت باد
southwestward	درجهت جنوب باختری
southwestwards	درجهت جنوب باختری
downstroke	ضربه درجهت پایین
lie to	درجهت باد توقف کردن
clockwise	درجهت گردش عقربههای ساعت
luff	حرکت کشتی درجهت باد
slash pocket	جیب عمودی درجهت درزلباس
subcontrary	مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
sympodium	منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
omnidirectional	گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
linebreeding	پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
wing heavy	تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
branch cutoff	دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
totalitarianism	سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
gainsayer	مخالف
gainst	مخالف
contradictory	مخالف
irreconcilable	مخالف
averse	مخالف
adversary	مخالف
foe	مخالف
foes	مخالف
contrariant	مخالف
dissidence	مخالف
adversaries	مخالف
dissident	مخالف
unfavorable	مخالف
dissidents	مخالف
gyaku	مخالف
oppugner	مخالف
antagonists	مخالف
oppositive	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
opposit	مخالف
antagonist	مخالف
out of keeping	مخالف
adverse	مخالف
dissenting	مخالف
opponents	مخالف
resistent	مخالف
opponent	مخالف
non content	مخالف
by the ears	مخالف
contradictive	مخالف
contradictions	مخالف
conversing	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
converse	مخالف
with	مخالف
contra	مخالف
hostile	مخالف
antipodal	مخالف
oppugnant	مخالف
anie	مخالف
controvertist	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
contrary to	مخالف
against	مخالف
at outs	مخالف
repugnant	مخالف
contrary	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
contradiction	مخالف
at d.	مخالف
dissents	رای مخالف
antislavery	مخالف بردگی
bucking voltage	ولتاژ مخالف
dissented	رای مخالف
dissent	رای مخالف
antagonists	عضله مخالف
adversely	بطور مخالف
antagonist	عضله مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
aversely	بطور مخالف
defier	مخالف کننده
clashing	برخوردکننده مخالف
antipapal	مخالف پاپ
contralateral muscles	عضلات مخالف
divert action	عملیات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
dissentient	مخالف معاند
disaccord	مخالف کردن
vetoes	رای مخالف
counter ion	یون مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
counterview	عقیده مخالف
against nature	مخالف طبیعت
contra flow	جهت مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
opponent	طرف مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
conflictive	مغایر مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
opponents	طرف مخالف
dissenting	مخالف معاند
ill humored	مخالف ترشرو
head wind	باد مخالف
anti	مخالف علیه
crosscurrent	جریان مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
vetoing	رای مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
dis-	مخالف کردن
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
reverse	شکستنی مخالف
windbound	باد مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reverses	شکستنی مخالف
reversing	شکستنی مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
The opposition parties .	احزاب مخالف
vetoed	رای مخالف
antagonizes	مخالف کردن
dissenters	مخالف ناراضی
against the stream <adv.>	مخالف جریان
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
impolitic	مخالف مصلحت
vice versa	در جهت مخالف
illegal	مخالف قانون
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
diverse	مختلف مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
reluctance	بیزاری مخالف
veto	رای مخالف
the a party	طرف مخالف
contradict	مخالف بودن با
antagonises	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
crosswind	باد مخالف
prevailing wind	باد مخالف
no	منفی مخالف
con	رای مخالف
overthwart	بطور مخالف
conned	رای مخالف
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
oppositely	بطور مخالف
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با
reluctate	مخالف کردن
defiant	معاند مخالف
overthwart	بالحن مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
standpat	مخالف تغییر
crosswinds	باد مخالف
antagonised	مخالف کردن
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
negative voice	رای مخالف دادن
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
negative voice	رای مخالف رد کردن
obscurantist	مخالف روشنی فکر
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
lee ward	در جهت مخالف باد
to turn against any one	مخالف کسی شدن
vetoer	رای مخالف دهنده
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
wind bound	دچار باد مخالف
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
counterview	نظریه مخالف مواجهه
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
leeward	بسمت مخالف باد
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
upstream	مخالف جریان رودخانه
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
anti semite	مخالف اقوام سامی
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
backs	جهت مخالف جلو
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
veto	رای مخالف دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com