English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
wait چشم براه بودن منتظر شدن
waited چشم براه بودن منتظر شدن
waits چشم براه بودن منتظر شدن
Other Matches
to look out چشم براه بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
awaited منتظر بودن
awaiting منتظر بودن
awaits منتظر بودن
abhide منتظر بودن
await منتظر بودن
to look out منتظر بودن
sweat out <idiom> با دلواپسی منتظر بودن
hang about در نزدیکی منتظر بودن
hold breath منتظر یک اتفاق بودن
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
standbys منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
docile سر براه
waiting چشم براه
inaugurating براه انداختن
inaugurates براه انداختن
launghing براه اندازی
destined عازم براه
he went his way براه خودرفت
inaugurated براه انداختن
inaugurate براه انداختن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
he went his way رفت براه خود
march order حاضر براه کردن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
branches جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
to fang a pump براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
anticipatory منتظر
wistful منتظر
waiter منتظر
inexpectant نا منتظر
expectant of منتظر
waiting منتظر
trray منتظر
waiters منتظر
anticipator منتظر
anticipant منتظر
trray منتظر شدن
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
on deck دونده منتظر نوبت
to look for anything منتظر چیزی شدن
i await you منتظر شما هستم
to look forward to something منتظر چیزی شدن
less than release unit یکان منتظر حمل
hold one's horses <idiom> باصبوری منتظر ماندن
to wait for any one منتظر کسی شدن
we watched for his arrival منتظر ورود او شدیم یا بودیم
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
await منتظر شدن انتظار داشتن
abide منتظر شدن وفا کردن
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
abided منتظر شدن وفا کردن
abides منتظر شدن وفا کردن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readies که منتظر است تا قابل استفاده شود
sleeping وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeps وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readying که منتظر است تا قابل استفاده شود
jobs شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
ready که منتظر است تا قابل استفاده شود
job شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readied که منتظر است تا قابل استفاده شود
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
cool one's heels <idiom> به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
readies خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readied خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readying خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
ready خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queues لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queued لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
it will pay to wait به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demand پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demanded پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
answers مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
queueing مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queue صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
buffer فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
queue مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queueing صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
sequential access صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
qsam صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
holds بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
hold بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
jobs فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
looped بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
agrees متفق بودن همرای بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
depends مربوط بودن منوط بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
agree متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com