Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to gouge out a persons eye
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
clear-out
بیرون اوردن
unweave
بیرون اوردن
unthread
نخ بیرون اوردن از
to set forth
بیرون اوردن
to bring out
بیرون اوردن
clear out
بیرون اوردن
to clear out
بیرون اوردن
released
ازگرو بیرون اوردن
bring out
از اختفا بیرون اوردن
dry sail
بیرون اوردن قایق از اب
to put forth leaves
برگ بیرون اوردن
to fish out
بیرون اوردن فهمیدن
to take out
بیرون اوردن بردن
releases
ازگرو بیرون اوردن
unship
از کشتی بیرون اوردن
release
ازگرو بیرون اوردن
hysterectomies
بیرون اوردن زهدان یارحم
de peg
بیرون اوردن میخ کوهنوردی
demythologize
از صورت افسانه بیرون اوردن
scooping
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoop
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
discommon
ازدسترس عموم بیرون اوردن
scooped
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
belches
مانند اروغ بیرون اوردن
prostatectomy
بیرون اوردن غده پروستات
scoops
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
belching
مانند اروغ بیرون اوردن
belched
مانند اروغ بیرون اوردن
belch
مانند اروغ بیرون اوردن
hysterectomy
بیرون اوردن زهدان یارحم
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
hawking
شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
disgorger
وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
demobilize
ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
disafforest
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
digits
انگشت
fingers
انگشت
finger
انگشت
adactylous
بی انگشت
monodactylous
تک انگشت
dactyl
انگشت
digit
انگشت
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
fingertip
نوک انگشت
forefinger
انگشت نشان
forefingers
انگشت شهادت
forefingers
انگشت نشان
forefinger
انگشت شهادت
the first or index finger
انگشت شهادت
fingerprinted
اثر انگشت
fingering
استفاده از انگشت
the first or index finger
انگشت نشان
fingerprints
اثر انگشت
fingertips
نوک انگشت
fingerprinting
اثر انگشت
fingerprint
اثر انگشت
middle finger
انگشت میان
rule of thumb
حساب انگشت
finger print
اثر انگشت
finger mark
اثر انگشت
sawison keut
نوک دو انگشت
pinky
انگشت کوچک
soleprint
انگشت نگاری از پا
soon koot
نوک انگشت
syndacty
چسبیده انگشت
potentilla
پنج انگشت
pollex
انگشت شست
five finger
پنج انگشت
medius
انگشت وسطی
medius
انگشت میان
marplot
انگشت به شیر زن
knuckles
بند انگشت
knuckle
بند انگشت
phalange
بند انگشت
pinkie
انگشت کوچک
gazing stock
انگشت نما
the little finger
انگشت کهین
the middle finger
انگشت میانه
fingered
انگشت مانند
fingered
انگشت دار
fingers
انگشت زدن
finger
انگشت زدن
conspicuous
انگشت نما
notoriety
انگشت نمایی
finger painting
نقاشی با انگشت
ring fingers
انگشت انگشتر
agnail
میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil
پنج انگشت
cinquefoil
پنج انگشت
the ring finger
انگشت حلقه
to become a byword
انگشت نماشدن
egregious
انگشت نما
digitiform
انگشت مانند
digitate
انگشت دار
dactyloscopy
انگشت نگاری
dactylitis
اماس انگشت
dactylagraphy
انگشت نگاری
little fingers
انگشت کوچک
index finger
انگشت نشان
ring finger
انگشت انگشتر
index fingers
انگشت نشان
toenail
ناخن انگشت پا
toenails
ناخن انگشت پا
polydactyl
چند انگشتی پر انگشت
ring finger
انگشت چهارم دست چپ
pinkie
انگشت کوچک دست
little finger
انگشت کوچک دست
ring fingers
انگشت چهارم دست چپ
to run over
تند انگشت گذاشتن
phalange
استخوان انگشت یاپنجه
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
To finger something.
به چیزی انگشت زدن
flagrant
انگشت نما رسوا
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
hitsu shiubi
مفصل انگشت وسط
knucklebone
استخوان بند انگشت
phalanges
استخوان انگشت گروه
finger print department
اداره انگشت نگاری
pettitoes
چیز بی ارزش انگشت پا
finger play
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
با انگشت چرک کردن
indexes
نمودار انگشت سبابه
finger glass
فرف انگشت شوئی
index
نمودار انگشت سبابه
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
notoriously
بطور انگشت نما
lumbrical
ماهیچه انگشت یا پنجه
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
proverbialize
انگشت نما کردن
the little finger
انگشت کوچک کلنج
nose-picking
انگشت کردن در بینی
indexed
نمودار انگشت سبابه
phalangeal
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
toe
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jams
گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
agnus castus
پنج انگشت فلفل بری
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
pizzicato
با ضرب نوک انگشت یاناخن
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
jam
گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed
گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
lumbrical
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
pokes
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
فشار با نوک انگشت حرکت
poked
فشار با نوک انگشت حرکت
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
To be flabbergasted (bewildered).
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
To be conspicuous.
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com