English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (7 milliseconds)
English Persian
strawberries چلیک خوراکی
strawberry چلیک خوراکی
Other Matches
cask چلیک
casks چلیک
drum چلیک
drummed چلیک
firkin چلیک
cade چلیک
hosghead چلیک بزرگ
cooper چلیک ساز
cooperage چلیک سازی
gauntry جای چلیک
lagvt تخته چلیک
gantry جای چلیک
keg چلیک کوچک
gantries جای چلیک
kegs چلیک کوچک
powder keg چلیک یابشکه باروت
barrel چلیک لوله تفنگ
barrels چلیک لوله تفنگ
powder kegs چلیک یابشکه باروت
bail حلقه دور چلیک سطل
wet cooper سازنده چلیک برای مایعات
dry cooper سازنده چلیک برای خشکه بار
gauger کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
eating خوراکی
viands خوراکی
cates خوراکی
comestible خوراکی
edible خوراکی
chow خوراکی
meal خوراکی
meals خوراکی
chows خوراکی
green meat گیاه خوراکی
green vegetable سبزی خوراکی
trophic level تراز خوراکی
mussles صدف خوراکی
oyster صدف خوراکی
oysters صدف خوراکی
articles of food موادغذایی یا خوراکی
kilderkin چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی
sego پیاز خوراکی زنبق
periwig نوعی صدف خوراکی
morel قارچ مورکلای خوراکی
truffles قارچ خوراکی دنبلان
pinyon تخم خوراکی کاج
turbot ماهی پهن خوراکی
meadow mushroom قارچ خوراکی معمولی
truffle قارچ خوراکی دنبلان
morelle قارچ مورکلای خوراکی
larders گنجه خوراک خوراکی
salmonberry تمشک سرخ خوراکی
champignon نوعی قارچ خوراکی
cero نوعی ماهی خوراکی
pinon تخم خوراکی کاج
larder گنجه خوراک خوراکی
potherb سبزیهای معطر خوراکی
roughage مواد خوراکی زبر
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
short order خوراکی که زود مهیا میشود
root crops محصولات دارای ریشههای خوراکی
porgy ماهی خوراکی دندان دار
root crop محصولات دارای ریشههای خوراکی
sockeye ماهی خوراکی ریزشمال کلمبیا
spat : حلزون خوراکی خیلی کوچک
greenling نوعی ماهی خوراکی و گوشتخوار
winkles جابجا کردن حلزون خوراکی
gemma نرم تن یا صدف گردکوچک خوراکی
cantarellus نوعی قارچ کوهی خوراکی
winkle جابجا کردن حلزون خوراکی
porgee ماهی خوراکی دندان دار
geoduck نوعی جانور نرم تن یاصدف خوراکی
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
terrapin لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
terrapins لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا
snapping turtle لاک پشت بزرگ خوراکی ابزی
whiting ماهی نرم باله خوراکی اروپایی
giblet احشاء خوراکی مرغ خانگی وغیره
shad شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
timbale خوراکی مرکب از گوشت ماهی وجوجه وپنیر وغیره
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
clam حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
clams حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com