English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
Other Matches
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
medially چنانکه درمیان باشد
meetly چنانکه در خور باشد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
stray که متوقف نشده باشد
straying که متوقف نشده باشد
strays که متوقف نشده باشد
specification یات مشخصات ساخته نشده باشد
virgin که قبلاگ روی آن ضبط نشده باشد
virgins که قبلاگ روی آن ضبط نشده باشد
plaintext متن یا اطلاعی که کدگذاری یا رمزگذاری نشده باشد
blank bill براتی که در ان محل پرداخت قید نشده باشد
uncased well چاهی که دیواره جدار ان پوشش نشده باشد
subject to being unsold فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
vexata questio موضوع مختلف فیه مسالهای که پس از بحث زیاد حل نشده باشد
preclinical وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد
text متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
texts متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
quiescent وضعیت فرآیند یا مدار یا وسیله وقتی که هیچ سیگنال ورودی اعمال نشده باشد
defaults مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
dwelling house در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
specificity نرخ ورودیهای نامرتبط , که از کل اعداد ورودیهای نامرتبط فایل یا پایگاه داده یا کتابخانه بازیابی نشده باشد
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
greige carpet فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
reverence حرمت
observancy حرمت
observantly با حرمت
prohibition حرمت
unlawfulness حرمت
to hold in reverence حرمت کردن
to regard with reverence حرمت کردن
self-respect حرمت نفس
deferentially از روی حرمت
irreverence هتک حرمت
devoir حرمت گزاری
desecration هتک حرمت
desecrates بی حرمت کردن
revere حرمت کردن
outrages هتک حرمت
desecrated بی حرمت کردن
outraged بی حرمت ساختن
outraged هتک حرمت
desecrating بی حرمت کردن
permanent prohibition حرمت ابدی
outrage بی حرمت ساختن
revering حرمت کردن
outrage هتک حرمت
reveres حرمت کردن
permanent bar حرمت ابدی
revered حرمت کردن
outrages بی حرمت ساختن
outraging هتک حرمت
right of support حرمت ملک
profance بی حرمت کردن
permanent bar حرمت موبد
inviolacy بی حرمت نشدگی
outraging بی حرمت ساختن
inviolable صاحب حرمت
desecrate بی حرمت کردن
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
reveres احترام گذارندن حرمت
awesome مایه هیبت یا حرمت
sanctity of an oath حرمت سوگند یا قسم
inshrine با حرمت نگاه داشتن
revering احترام گذارندن حرمت
revered احترام گذارندن حرمت
revere احترام گذارندن حرمت
forcible entry هتک حرمت منازل
forceble entry and detainer هتک حرمت منازل
sanctity حرمت علو مقام
private nuisance هتک حرمت منازل و املاک
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
courtliness نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
incomplete انجام نشده پر نشده
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
horizontal دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
so that چنانکه
how چنانکه
in the event that چنانکه
as چنانکه
cresuendo چنانکه صداخردخرد
prettily چنانکه زیبانماید
so to speak چنانکه گویی
insolubly چنانکه اب نشود
as is well known چنانکه مشهور
dilatorily چنانکه پرشود
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
as it deserves چنانکه باید
admissibleness چنانکه روا
permissively چنانکه مخیرسازد
proper چنانکه شایدوباید
pinchingly چنانکه فشاراورد
coordinately چنانکه یکجورباشد
expressively چنانکه مقصودرابرساند
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
effusively چنانکه گویی بریزد
funnily چنانکه خنده اورد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
perniciously چنانکه زیان اورد
convincingly چنانکه متقاعد کند
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
gruesomely چنانکه وحشت اورد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
pliably چنانکه بتوان خم کرد
prettily بخوبی چنانکه باید
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
interminably چنانکه تمام نشود
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
comme il faut چنانکه باید وشاید
permissively چنانکه اجازه بدهد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
meetly چنانکه باید و شاید
invulnerably چنانکه زخم برندارد
invisibly چنانکه دیده نشود
fitfully چنانکه بگیردوول کند
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
according to his version چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com