Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
medially
چنانکه درمیان باشد
Other Matches
meetly
چنانکه در خور باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
between
درمیان
alternates
یک درمیان
amidst
درمیان
twixt
درمیان
midst
درمیان
amid
درمیان
alternated
یک درمیان
betwixt
درمیان
tween
درمیان
in between
درمیان
alternate
یک درمیان
altern
یک درمیان
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
affiliating
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
درمیان خودپذیرفتن
affiliated
درمیان خودپذیرفتن
affiliate
درمیان خودپذیرفتن
interject
درمیان انداختن
Every other day . On alternate days .
یکروز درمیان
every other d.
یک روز درمیان
triple space
دو خط درمیان کردن
interjecting
درمیان انداختن
d. about
یک روز درمیان
encloses
درمیان گذاشتن
every other day
یک روز درمیان
enclosing
درمیان گذاشتن
enclose
درمیان گذاشتن
amidships
درمیان کشتی
interjected
درمیان انداختن
interlucent
درمیان درخشنده
amid ships
درمیان کشتی
interjects
درمیان انداختن
Every three days .
سه روز درمیان
double space
یک خط درمیان نوشتن
among
درمیان درزمرهء
Among the people .
درمیان مردم
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
mediates
درمیان واقع شدن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
alternates
یک درمیان امدن متناوب
mediating
درمیان واقع شدن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
mediate
درمیان واقع شدن
mediated
درمیان واقع شدن
cross file
یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternate
یک درمیان امدن متناوب
alternated
یک درمیان امدن متناوب
midship
واقع درمیان کشتی
across
ازاین سو بان سو درمیان
intermediate
درمیان اینده مداخله کننده
epizootic
منتشر شونده درمیان جانوران
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
mediated
واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving
درمیان انباره جای دادن
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
mediate
واقع درمیان غیر مستقیم
mediating
واقع درمیان غیر مستقیم
mediates
واقع درمیان غیر مستقیم
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
pierglass
اینه قدی درمیان دوپنجره
interscholastic
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
ruderal
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to put in
درمیان اوردن نقل قول کردن
to get in a word edgeways
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
intervale
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intra
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
pyrenran
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
as
چنانکه
canoness
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
insolubly
چنانکه اب نشود
permissively
چنانکه مخیرسازد
as is well known
چنانکه مشهور
pinchingly
چنانکه فشاراورد
dilatorily
چنانکه پرشود
prettily
چنانکه زیبانماید
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
proper
چنانکه شایدوباید
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
as it deserves
چنانکه باید
admissibleness
چنانکه روا
coordinately
چنانکه یکجورباشد
so to speak
چنانکه گویی
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
gofers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofer
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
interminably
چنانکه تمام نشود
funnily
چنانکه خنده اورد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
according as
چنانکه بدان سان که
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
according to his version
چنانکه او شرح میداد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
meetly
چنانکه باید و شاید
perniciously
چنانکه زیان اورد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
invisibly
چنانکه دیده نشود
comme il faut
چنانکه باید وشاید
effusively
چنانکه گویی بریزد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
prettily
بخوبی چنانکه باید
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com