Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English
Persian
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
Other Matches
to grow downwards
کاسته شدن روبکاهش گذاردن
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
contiguous
آنچه اثر می گذارد
is on the wane
رو بزوال یا نقصان می گذارد
it burnsto a white ach
چون می سوزدخاکسترسفیدباقی می گذارد
I ll pay him back in his own coin .
حقش را کف دستش خواهم گذارد
hig low jack
ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
half worcester
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
golden gate
پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
bedpost
ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را بجا می گذارد
big four
ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double pinochle
ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
lily
ضربهای در بولینگ که شمارههای 5 و 7 و 01 راجا می گذارد
lilies
ضربهای در بولینگ که شمارههای 5 و 7 و 01 راجا می گذارد
do split
ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
feeder
مکانیزمی که به طور خودکار کاغذ درون چاپگر می گذارد
feeders
مکانیزمی که به طور خودکار کاغذ درون چاپگر می گذارد
Nothing on earth will induce him to go there again.
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
personal service utility
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
devisor
کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
bot
بخشی که شروع فضای ضبط نوار مغناطیسی را علامت می گذارد
investor
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
waifs
اموالی که سارق حین فراربیرون از محل سرقت به جامی گذارد
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
fractional reserve banking
روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
advisory lock
قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
so that
چنانکه
how
چنانکه
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
ramdrive.sys
در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
as it deserves
چنانکه باید
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
pinchingly
چنانکه فشاراورد
as is well known
چنانکه مشهور
permissively
چنانکه مخیرسازد
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
dilatorily
چنانکه پرشود
prettily
چنانکه زیبانماید
admissibleness
چنانکه روا
proper
چنانکه شایدوباید
insolubly
چنانکه اب نشود
so to speak
چنانکه گویی
goofy foot
موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
perniciously
چنانکه زیان اورد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
meetly
چنانکه باید و شاید
permissively
چنانکه اجازه بدهد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
medially
چنانکه درمیان باشد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
meetly
چنانکه در خور باشد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
convincingly
چنانکه متقاعد کند
interminably
چنانکه تمام نشود
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
prettily
بخوبی چنانکه باید
according as
چنانکه بدان سان که
comme il faut
چنانکه باید وشاید
according to his version
چنانکه او شرح میداد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
effusively
چنانکه گویی بریزد
funnily
چنانکه خنده اورد
invisibly
چنانکه دیده نشود
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
printed
بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
prints
بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
print
بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com