Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
Other Matches
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
niobe
زن داغدیدهای که دلداری نپذیرد
seared
پژمرده
sear
پژمرده
languorous
پژمرده
sears
پژمرده
the flower withered
گل پژمرده شد
droopy
پژمرده
sere
پژمرده
droopier
پژمرده
droopiest
پژمرده
quail
پژمرده شدن
droops
پژمرده شدن
drooping
پژمرده شدن
languishingly
پژمرده وار
droop
پژمرده شدن
withering
افسرده پژمرده
to die out away off
پژمرده شدن
drooped
پژمرده شدن
withered
پژمرده خشکیده
to lose plant
پژمرده شدن
quails
پژمرده شدن
flag
پژمرده کردن
flags
پژمرده کردن
miffy
زود پژمرده شدنی
marcescent
پژمرده شونده و نریزنده
wizen
لاغر پژمرده یا پلاسیده
wither
پژمرده کردن یاشدن
sags
پژمرده شدن خم کردن
sagged
پژمرده شدن خم کردن
sag
پژمرده شدن خم کردن
miff
رنجیدن پژمرده شدن
so that
چنانکه
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
admissibleness
چنانکه روا
coordinately
چنانکه یکجورباشد
as it deserves
چنانکه باید
permissively
چنانکه مخیرسازد
proper
چنانکه شایدوباید
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
pinchingly
چنانکه فشاراورد
so to speak
چنانکه گویی
insolubly
چنانکه اب نشود
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
prettily
چنانکه زیبانماید
as is well known
چنانکه مشهور
dilatorily
چنانکه پرشود
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
meetly
چنانکه باید و شاید
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
meetly
چنانکه در خور باشد
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
medially
چنانکه درمیان باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
prettily
بخوبی چنانکه باید
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
convincingly
چنانکه متقاعد کند
invisibly
چنانکه دیده نشود
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
interminably
چنانکه تمام نشود
perniciously
چنانکه زیان اورد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
funnily
چنانکه خنده اورد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
effusively
چنانکه گویی بریزد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
according to his version
چنانکه او شرح میداد
according as
چنانکه بدان سان که
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
seared
داغ کردن پژمرده کردن یا شدن
sear
داغ کردن پژمرده کردن یا شدن
sears
داغ کردن پژمرده کردن یا شدن
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
wilted
پلاسیده و پژمرده شدن خم شدن
wilts
پلاسیده و پژمرده شدن خم شدن
wilting
پلاسیده و پژمرده شدن خم شدن
wilt
پلاسیده و پژمرده شدن خم شدن
languishing
افسرده شدن پژمرده شدن
languishes
افسرده شدن پژمرده شدن
languished
افسرده شدن پژمرده شدن
languish
افسرده شدن پژمرده شدن
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com