English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English Persian
quantified چندی بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
quantifying چندی بیان کردن
Other Matches
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
quantitate چندی چیزی را تعیین کردن
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
quantitative چندی
numerosity چندی
partly چندی
quantity چندی
divers چندی
soon after he left for paris چندی
quantative چندی
quantitatively چندی
quantities چندی
awhile یک چندی
equation هم چندی
equations هم چندی
poisson's ratio در چندی پواسون
bill of quantites سیاهه چندی ها
telemeter چندی سنج
equation هم چندی [ریاضی]
quantitation چندی سنجی
not a few <adj.> <adv.> بیش از چندی
a short while ago چندی پیش
more than a few <adj.> <adv.> بیش از چندی
for some time past تا چندی پیش
not long a go چندی پیش
erwhile چندی پیش
not long ago چندی پیش
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
telemetry چندی سنجی از راه دور
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
imparting بیان کردن
say بیان کردن
tells بیان کردن
utter بیان کردن
says بیان کردن
frame بیان کردن
impart بیان کردن
imparts بیان کردن
imparted بیان کردن
set out بیان کردن
voice بیان کردن
set forth بیان کردن
telling-off بیان کردن
tell بیان کردن
to set forth بیان کردن
iam not in prac tice چندی است وارد کار نیستم
iam out of practice چندی است که وارد کار نیستم
bubbling بیان کردن حباب
sound off ازادانه بیان کردن
bubble بیان کردن حباب
word بالغات بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
run on بتفصیل بیان کردن
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
express بیان کردن اداکردن
expressed بیان کردن اداکردن
bubbled بیان کردن حباب
riddles تفسیریا بیان کردن
expresses بیان کردن اداکردن
riddle تفسیریا بیان کردن
bubbles بیان کردن حباب
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
restate مجددا بیان کردن
restates مجددا بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
expressing بیان کردن اداکردن
detailing یات را بیان کردن
detail یات را بیان کردن
restated مجددا بیان کردن
pronounce رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces رسما بیان کردن ادا کردن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
languages بصورت لسانی بیان کردن
language بصورت لسانی بیان کردن
synopsize بصورت مجمل بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
represent بیان کردن نشان دادن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
to set out بیان کردن شرح دادن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
represents بیان کردن نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
sneering پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneers پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneered پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
to speak volumes [for] کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
separates استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quoted نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote نقل بیان کردن نشان نقل قول
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
interpretations بیان
explanation بیان
explanations بیان
say so حق بیان
expression بیان
locutions بیان
wording بیان
say so بیان
interpretation بیان
averment بیان
say-so بیان
say-so حق بیان
recitations بیان
recitation بیان
quotation بیان
quotations بیان
expositions بیان
statements بیان
dite بیان
dit بیان
declaration بیان
pronunciation بیان
statement بیان
exposition بیان
explication بیان
experssion بیان
rhetorically بیان
diction بیان
expressions بیان
pronunciations بیان
declarations بیان
locution بیان
verbiage [American English] بیان
diction بیان
wording بیان
word choice بیان
choice of words بیان
fluidity روانی بیان
expressible به بیان درامدنی
verbalization بیان کلامی
licorice شیرین بیان
eloquence علم بیان
diction طرز بیان
restatements بیان مجدد
fluidity سلاست بیان
restatement بیان مجدد
express بیان یا شرح
remarks افهار بیان
remarking افهار بیان
expressing بیان یا شرح
intonation بیان با الحان
lip سخن بیان
statement بیان وضعیت
shibboleths بیان رایج
freedom of experssion ازادی بیان
formulation بیان ریاضی
statements بیان وضعیت
verbalization بیان شفاهی
simply stated به بیان کوتاه
intonations بیان با الحان
self-expression بیان حال
expresses بیان یا شرح
fair spoken خوش بیان
apposition عطف بیان
remarked افهار بیان
shibboleth بیان رایج
expressed بیان یا شرح
liquorice شیرین بیان
numbers بیان کیفیت
sweet root شیرین بیان
presentment بیان حضور
mouth مدخل بیان
anticlimax بیان قهقرایی
mouthed مدخل بیان
anticlimaxes بیان قهقرایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com