Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
multiplex
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
Other Matches
send back
پس فرستادن
send
فرستادن
consign
فرستادن
hand over
فرستادن
to send off
فرستادن
remit
فرستادن
dispatches
فرستادن
remits
فرستادن
dispatched
فرستادن
consigned
فرستادن
consigning
فرستادن
send in
فرستادن
to send back
پس فرستادن
dispateh
فرستادن
despatch
فرستادن
send out
فرستادن
send round
فرستادن
to a. letter
فرستادن
consigns
فرستادن
remitted
فرستادن
remitting
فرستادن
to send off
فرستادن
despatched
فرستادن
sending
فرستادن
sends
فرستادن
packs
فرستادن
despatches
فرستادن
pack
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
dispatch
فرستادن
despatching
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
send up
بزندان فرستادن
consignment
امانت فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
remittance
فرستادن پول
remittances
فرستادن پول
consignments
امانت فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
forward
فرستادن رساندن
to send a message
پیام فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
returns
پس فرستادن عودت
returning
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
return
پس فرستادن عودت
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
pulsing
فرستادن موج
issues
نشریه فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
mail
باپست فرستادن
mails
باپست فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issue
نشریه فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
radios
پیام رادیویی فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
fade
کج فرستادن گوی گلف
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
to send to the press
برای چاپ فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
despatched
روانه کردن فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
despatches
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
despatching
روانه کردن فرستادن
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
despatching
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
روانه کردن فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
deliver
فرستادن توپ به هدف
dispatched
روانه کردن فرستادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
dispatches
روانه کردن فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
certiorari
حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
cuts
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
placing
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cut
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
places
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
purge valve
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
flooded
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remitted
وجه فرستادن ارسال وجه
remitting
وجه فرستادن ارسال وجه
remit
وجه فرستادن ارسال وجه
remits
وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com