Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 93 (6 milliseconds)
English	Persian
polygamy	چند همسری چند همسر گزینی
Other Matches
monandry	یک همسر گزینی
bigamy	دو همسری
monogamy	تک همسری
monandry	یک همسری
endogamous	درون همسری
endogamy	درون همسری
exogamy	برون همسری
inbreeding	درون همسری
polygamy	چند همسری
nubile	قابل ازدواج و همسری
exogamous	وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
To marry below ones station.	با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
canalization	ره گزینی
monogamy	یک شو گزینی
monogyny	یک زن گزینی
line switching	خط گزینی
domiciliation	مسکن گزینی
accommodation	بوم گزینی
branching	شاخه گزینی
accommodations	بوم گزینی
personnel selection	کارمند گزینی
permselectivity	نفوذ گزینی
object choice	شیئی گزینی
switching	راه گزینی
message switching	پیام گزینی
channelling	راه گزینی
regioselectivity	جهت گزینی
item selection	پرسش گزینی
polygyny	چند زوجه گزینی
switch theory	نظریه راه گزینی
switching center	مرکز راه گزینی
switching variable	متغیر راه گزینی
word choice test	ازمون واژه گزینی
drive channelling	راه گزینی سائق
context switching	راه گزینی قرینه
error choice technique	شیوه خطا گزینی
line switching	راه گزینی خطی
bank switching	راه گزینی محدوده
circuit switching	راه گزینی مداری
switching network	شبکه راه گزینی
automatic message switching	راه گزینی خودکار پیام
automatic mode switching	راه گزینی حالت خودکار
packet switching	راه گزینی بسته کوچک
partner	همسر
mate	همسر
partnered	همسر
partnering	همسر
spouses	همسر
spouse	همسر
mates	همسر
mated	همسر
fere	همسر
partners	همسر
associate	همسر
wife	همسر
associating	همسر
associates	همسر
associated	همسر
consorts	همسر
consorting	همسر
consorted	همسر
consort	همسر
self selection	انتخاب کالا توسط مشتری خود گزینی
Crown Princesses	همسر ولیعهد
Crown Princess	همسر ولیعهد
prince consort	همسر شاهزاده
partners	انباز همسر
partnering	انباز همسر
baroness	همسر بارون
baronesses	همسر بارون
partnered	انباز همسر
monogamy	داشتن یک همسر
ambassadress	همسر سفیر
partner	انباز همسر
conjoin	همسر زوج
matches	لنگه همسر
monogamous	دارای یک همسر
helpmate	دمساز همسر
spouses	همسر کردن
spouse	همسر کردن
desertion	ترک همسر
match	لنگه همسر
She is a perfect wife .	یک همسر کامل است
mongamist	طرفدار داشتن یک همسر
assorted	همه فن حریف همسر
archduchess	همسر دوک اعظم
She has been a good wife to him.	همسر خوبی برایش بوده
monogamist	مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower	قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
to be a fifth wheel [to be in the way]	آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
polyandry	چند شوهری چند شو گزینی
pin money	وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com