English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
who چه شخصی چه اشخاصی
Other Matches
who came? چه اشخاصی امدند
who are your reference? چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
interfaith شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
anti federalist اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
informal شخصی
civilian شخصی
privates شخصی
personable شخصی
civilians شخصی
personae شخصی
private شخصی
some one شخصی
ones شخصی
persona شخصی
one شخصی
personal شخصی
civil شخصی
personas شخصی
by end غرض شخصی
under one's thumb <idiom> زیرنظر شخصی
informal observations مشاهدات شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
A private car. اتوموبیل شخصی
individual foul خطای شخصی
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
idiograph نشان شخصی
idols of the cave اوهام شخصی
backcourt foul خطای شخصی
under one's belt <idiom> میل شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
personal computer کامپیوتر شخصی
personal computers کامپیوتر شخصی
somebody یک شخص شخصی
self-interest نفع شخصی
oomph چاذبه شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
hire out <idiom> اجاره شخصی
self will اراده شخصی
personal service ابلاغ شخصی
personal service خدمت شخصی
personal saving پس انداز شخصی
personal right حقوق شخصی
personal requirment حوائج شخصی
personal requirment احتیاجات شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
personal staff ستاد شخصی
personalized form letter فرم شخصی
self intrest نفع شخصی
self interest غرض شخصی
self interest نفع شخصی
separate estate اموال شخصی زن
proenomen نام شخصی
personalty دارایی شخصی
personalty اموال شخصی
personal property مایملک شخصی
personal property اموال شخصی
personal ownership مالکیت شخصی
personal computing محاسبات شخصی
personal affairs امور شخصی
personal action دعوی شخصی
passanger car اتومبیل شخصی
particular good عین شخصی
private property دارایی شخصی
whoso هر شخصی که باشد
whosoever هر شخصی که باشد
personal constructs سازههای شخصی
personal error خطای شخصی
private motive غرض شخصی
personal motive غرض شخصی
personal interest نفع شخصی
personal influence نفوذ شخصی
personal income درامد شخصی
personal identity هویت شخصی
personal exemptions معافیتهای شخصی
bomb scare اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
paraphernalia اموال شخصی زن
personal effects لوازم شخصی
very own <adj.> خصوصی [شخصی]
self-employed کار شخصی
self employed کار شخصی
put in one's two cents <idiom> به شخصی نظریه دادن
personal identification number شماره شناسایی شخصی
author شخصی که برنامه می نویسد
duffle bag کیسه لوازم شخصی
fill (someone) in <idiom> جزئیات را به شخصی گفتن
personal chattels دارایی شخصی منقول
play (someone) for something <idiom> به بازی گرفتن شخصی
ibm personal computer at کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer xt کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
privy seal مهر شخصی پادشاه
individual income tax مالیات بر درامد شخصی
personal income tax مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment شخصی کردن مجازاتها
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
onother's money پول شخصی دیگر
bye end غرض شخصی قصدپنهان
valor ارزش شخصی واجتماعی
bunched income درامد خدمات شخصی
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
to hold in d. درتصرف شخصی داشتن
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
owns شخصی مال خودم
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
private property دارایی شخصی بلامعارض
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
in one's best interest به صلاح خود شخصی
owning شخصی مال خودم
owned شخصی مال خودم
own شخصی مال خودم
pinning شماره شناسایی شخصی
pinned شماره شناسایی شخصی
pin شماره شناسایی شخصی
self intrested دربند نفع شخصی
self regard حفظ منافع شخصی
personalize جنبه شخصی دادن به
self interested در بند نفع شخصی
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
self-interested در بند نفع شخصی
mannerism اطوار واخلاق شخصی
unbeknownst خارج از معلومات شخصی
unbeknown خارج از معلومات شخصی
mannerisms اطوار واخلاق شخصی
valour ارزش شخصی واجتماعی
toe the line <idiom> انجام وفایف شخصی
personal property دارایی شخصی منقول
lightplane هواپیمای شخصی کوچک وسبک
ex gratia به خاطر میل یا علاقهی شخصی
ibm pc compatible computer کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
woodworth personal data sheet پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
consulting شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
vectra pc tm IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
name کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
pim برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
tandy model 000hl IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
self revelation افشاء افکار واحساسات شخصی
names کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
pc 00 IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
senders شخصی که پیام ارسال میکند
stentor شخصی که صدای بلندی دارد
sender شخصی که پیام ارسال میکند
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
To have selfish motives . to have an axe to grind. غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
lifeguards نجات غریق محافظ شخصی
pin down <idiom> اجبار شخصی دربیان واقعیت
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
lowerclassman شخصی که از طبقه پایین است
self-help اعاشه از راه کار شخصی
self help اعاشه از راه کار شخصی
operators شخصی که با کامپیوتر کار میکند
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
analyst شخصی مسئلهای را بررسی میکند
accessor شخصی که به داده دسترسی دارد
take to the cleaners <idiom> همه پولهای شخصی رابردن
lifeguard نجات غریق محافظ شخصی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> گفتن نظر شخصی درجمع
analysts شخصی مسئلهای را بررسی میکند
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
put one's own house in order <idiom> سروسامان دادن کار شخصی
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
wear down <idiom> زوار شخصی ازخستگی در رفتن
chew out (someone) <idiom> به شدت سرزنش کردن (شخصی)
musical chairs <idiom> هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
disposable income درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
crackpot <idiom> شخصی خنثی وبی اهمیت
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
operator شخصی که با کامپیوتر کار میکند
commercial water movement حمل و نقل با کشتیهای شخصی
chattel مال منقول دارایی شخصی
copy for private use نسخه برای استفاده شخصی
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
atari یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
spotlight شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
systems analysis شخصی که بررسیهای سیستم را انجام میدهد
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
pirating شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirates شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com