English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
chiselled چوب اسکنه خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
Other Matches
caeli اسکنه
chiseling اسکنه
chisel اسکنه
chipper اسکنه
firmer cchisel اسکنه
form cutting tool اسکنه
caelum اسکنه
cape chisel اسکنه
cutting tool اسکنه
chisels اسکنه
planing tool اسکنه
chasers اسکنه
chaser اسکنه
mortise chisel اسکنه
chiselling اسکنه
chisel to set metal back اسکنه کف تخت
chiselled اسکنه مانند
chiseled اسکنه مانند
mortise chisel اسکنه شیارکنی
chisel با اسکنه تراشیدن
firmer chisel اسکنه پهن
set chisel اسکنه ته پهن
cutting tool angle زاویه برش اسکنه
gouging اسکنه جراحی بزورستانی
wedging اسکنه کولاس قائم
wedges اسکنه کولاس قائم
wedged اسکنه کولاس قائم
wedge اسکنه کولاس قائم
cutting chisel اسکنه کنده کاری
turning chisel اسکنه ماشین تراش
gouge اسکنه جراحی بزورستانی
gouged اسکنه جراحی بزورستانی
rack type cutter اسکنه نوع شانهای
gouges اسکنه جراحی بزورستانی
groove recessing tool اسکنه کام کنی
gouged با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouge با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouges با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouging با اسکنه کندن بزور ستاندن
calking chisel نوعی اسکنه برای فاق دراوردن
veiner اسکنه منبت کاری روی چوب بشکل حرف v
irriguous اب خورده
it was eaten خورده شد
little خورده
eaten خورده
vermiculate کرم خورده
distempered بهم خورده
twisty پیچ خورده
fretted by rust زنگ خورده
carious کرم خورده
stickit شکست خورده
starveling گرسنگی خورده
butt welded از سر جوش خورده
writhen پیچ خورده
belly pinched گرسنگی خورده
aggresive خورده شده
corrodible خورده شدنی
crackly چین خورده
crimpled چوروک خورده
crossed out قلم خورده
engrained پینه خورده
kinky پیچ خورده
on oath قسم خورده
puckery چین خورده
hammer hard چکش خورده
dehiscent ترک خورده
folded picture تصویر تا خورده
plicated چین خورده
jiggly تکان خورده
kinky گره خورده
maggoty کرم خورده
mildewy باد خورده
patsy فریب خورده
tetched بهم خورده
teched بهم خورده
symphsis عضوجوش خورده
thrawart پیچ خورده
writhen تاب خورده
underdog سگ شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
craven شکست خورده
grubbier کرم خورده
grubbiest کرم خورده
grubby کرم خورده
failures شکست خورده
wounds پیچ خورده
failure شکست خورده
conglomerates به هم جوش خورده
conglomerate به هم جوش خورده
messy بهم خورده
stamped تمبر خورده
indisposed بهم خورده
mussy بهم خورده
callous پینه خورده
corrosion خورده شدن
turkey شکست خورده
clefts ترک خورده
clift ترک خورده
picked کلنگ خورده
worm-eaten کرم خورده
withered چروک خورده
cancelled قلم خورده
dislocated بهم خورده
brushed شانه خورده
eaten خورده شده
wound پیچ خورده
worm eaten کرم خورده
cleft ترک خورده
moth-eaten بید خورده
turkeys شکست خورده
moth eaten بید خورده
wounding پیچ خورده
kaput کاملا شک ست خورده
deluded فریب خورده
sclerous متصلب پینه خورده
to be fooled فریب خورده بودن
to be deluded فریب خورده بودن
common ashlar سنگ چکش خورده
patsy شخص گول خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
weldment چیز جوش خورده
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
thraw پیچ خورده دررفته
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
spun glass شیشه تاب خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
seared conscience وجدان پینه خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
rancid باد خورده فاسد
lost شکست خورده گمراه
chartered accountant حسابدار قسم خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
beaten چکش خورده فرسوده
bound barrel لوله تاب خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
cut in چاک خورده شکافته
grounded توپ به زمین خورده
impacted باهم جوش خورده
indurate پینه خورده کردن
interwrought بهم جوش خورده
inure or en پینه خورده کردن
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
weldment قطعات بهم جوش خورده
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com