English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (39 milliseconds)
English Persian
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
Search result with all words
lug سنگین حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
low low حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
change down به دنده سنگین حرکت کردن
Other Matches
autogyro هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
gravitating سنگین کردن
gravitates سنگین کردن
gravitated سنگین کردن
gravitate سنگین کردن
clog : سنگین کردن
incumber سنگین کردن
loads سنگین کردن
load سنگین کردن
clogged : سنگین کردن
encumber سنگین کردن
encumbered سنگین کردن
encumbering سنگین کردن
emcumber سنگین کردن
encumbers سنگین کردن
weight سنگین کردن
clogs : سنگین کردن
trade off سبک و سنگین کردن
trade-off سبک و سنگین کردن
delibration سبک سنگین کردن
trade-offs سبک و سنگین کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
hoist بلند کردن وسایل سنگین
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
stumped قطع کردن سنگین افتادن
stumping قطع کردن سنگین افتادن
hoists بلند کردن وسایل سنگین
stumps قطع کردن سنگین افتادن
stump قطع کردن سنگین افتادن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
behaved سلوک کردن حرکت کردن
behaves سلوک کردن حرکت کردن
behaving سلوک کردن حرکت کردن
get off حرکت کردن عزیمت کردن
behave سلوک کردن حرکت کردن
treks کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
move حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
get under way حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
moves حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
departures حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
departure حرکت کردن
inch حرکت کردن
waggling حرکت کردن
waggled حرکت کردن
sail حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
moved حرکت کردن
waggle حرکت کردن
whir حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sailed حرکت کردن
have way on حرکت کردن
waggles حرکت کردن
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
trances باچالاکی حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
streak بسرعت حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
lazier باکندی حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
whish باصدای هیس حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
moves حرکت کردن تکان خوردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
paddles با باله شنا حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
wriggled حرکت کرم وار کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
wriggle حرکت کرم وار کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
galvanize تحریک کردن به حرکت واداشتن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
cannonball سریع السیر حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com