Dictiornary-Farsi | چوب لای چرخ کسی گذاردن ( ایجاد مانع واشکال ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
To put a spoke in someones wheel.	چوب لای چرخ کسی گذاردن ( ایجاد مانع واشکال )


Other Matches

stockade	ایجاد مانع
obstruction	ایجاد مانع
obstructions	ایجاد مانع
stockades	ایجاد مانع
preclusion	ایجاد مانع
obstructed	ایجاد مانع کردن
obstruction method	روش ایجاد مانع
obstruction box	جعبه ایجاد مانع
obstructs	ایجاد مانع کردن
obstructing	ایجاد مانع کردن
obstruct	ایجاد مانع کردن
antibiotic	مانع ایجاد لطمه بزندگی
antibiotics	مانع ایجاد لطمه بزندگی
preclude	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
dysuria	ادرار همراه با سوزش واشکال
scallywag	نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scalogram	نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
Taoism	روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
ActiveX	سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
skews	کج گذاردن
skewing	کج گذاردن
skew	کج گذاردن
impone	گذاردن
table	تو گذاردن
instate	گذاردن
tabled	تو گذاردن
to leave out	جا گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
tabling	تو گذاردن
repose	گذاردن
reposal	گذاردن
setting up	گذاردن
sets	گذاردن
set	گذاردن
lays	گذاردن
lay	گذاردن
invests	گذاردن
investing	گذاردن
invested	گذاردن
tables	تو گذاردن
invest	گذاردن
table	معوق گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
checks	نشان گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
reverence	احترام گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
place	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
suspends	معوق گذاردن
checked	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
tabled	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
suspend	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
impress	نشان گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
impress	باقی گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
skews	اریب گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
pt down	کنار گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
put away	کنار گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
skewing	اریب گذاردن
skew	اریب گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
expose	روباز گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposing	روباز گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
silo	در سیلو گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
assessing	خراج گذاردن بر
leave alone	بحال گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
endorse	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
award	امانت گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
awards	امانت گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
demark	نشان گذاردن
embowel	در روده گذاردن
adopt	نام گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
imprint	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
chalked	باگچ نشان گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
pose	: مطرح کردن گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن