English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (9 milliseconds)
English Persian
scatterings چیزهای پراکنده
Other Matches
divided fire زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatter پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters پراکنده شدن پراکنده کردن
gaudery چیزهای کم بها
cates چیزهای لذیذ
by gone چیزهای گذشته
post matter چیزهای پستی
oddment چیزهای متفرقه
bygone چیزهای گذشته
inanimate objects چیزهای بیجان
incidentals چیزهای کوچک
inflammable substances چیزهای اتشگیر
the sublime چیزهای بلندوعالی
the inevitable چیزهای عادی
inflammables چیزهای اتشگیر
munching چیزهای جویدنی
munch چیزهای جویدنی
munches چیزهای جویدنی
valuables چیزهای بهادار
trivia چیزهای بی اهمیت
munched چیزهای جویدنی
diffusing پراکنده
diffuses پراکنده
diffuse پراکنده
far-flung پراکنده
far flung پراکنده
diffused پراکنده
dissipated پراکنده
sparse پراکنده
scatterd پراکنده
scattered پراکنده
dispersoid پراکنده
sparsely پراکنده
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
coconscious ادراک چیزهای یکسان
impediments چیزهای دست و پاگیر
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
inter alia میان چیزهای دیگر
impediment چیزهای دست و پاگیر
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
among other things میان چیزهای دیگر
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
among others میان چیزهای دیگر
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
paleology دانش چیزهای کهنه
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
microtomy بریدن چیزهای ریز
dash پراکنده کردن
sparse population جمعیت کم یا پراکنده
stray current جریان پراکنده
wild shot تیر پراکنده
fragmentary delusion هذیان پراکنده
scatterer پراکنده ساز
dashes پراکنده کردن
scattered radiation تشعشع پراکنده
magnetic stray field میدان پراکنده
scatter plot ترسیم پراکنده
logorrhea پراکنده گویی
seme افشانده پراکنده
scatter program نمودار پراکنده
scatter read پراکنده خوانی
interspersion پراکنده کردن
dashed پراکنده کردن
interspersed پراکنده کردن
scattering پراکنده کردن
sporadically پراکنده انفرادی
sporadic پراکنده انفرادی
intersperse پراکنده کردن
dispersing پراکنده شدن
dispersing پراکنده کردن
disperses پراکنده شدن
disperses پراکنده کردن
dispersed پراکنده شدن
dispersed پراکنده کردن
disperse پراکنده شدن
interspersing پراکنده کردن
intersperses پراکنده کردن
straggly پراکنده اواره
outspread بسط پراکنده
disject پراکنده کردن
disperse پراکنده کردن
dissipative پراکنده سازنده
distributed practices تمرینهای پراکنده
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
bye چیزهای کناری یاثانوی فرعی
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
byes چیزهای کناری یاثانوی فرعی
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
microphotography عکس برداری از چیزهای خرد
interposition چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
to i. on particulars به چیزهای جزئی اهمیت دادن
dispersal پراکندگی پراکنده سازی
diaspora جماعت یهودیان پراکنده
scattered clouds ابرهای پراکنده [هواشناسی]
zigzag leakage flux شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation پراکنده سازی انرژی
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
supemundane بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
magnetic leakage flux فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
cloudy with sunny intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
sunny with cloudy intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
effuse پخش کردن پراکنده و متفرق
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litter تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
littered تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
littering تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
haze غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fryer سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
meddle پراکنده کردن جماع کردن
meddled پراکنده کردن جماع کردن
meddles پراکنده کردن جماع کردن
scatter پراکنده کردن پخش کردن
scatters پراکنده کردن پخش کردن
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com