English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to play with something چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
Other Matches
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
to fool with anything بچیزی ور رفتن
sport بازیچه
playgame بازیچه
sports بازیچه
sported بازیچه
gew gaw بازیچه
plaything بازیچه
playthings بازیچه
gewgaw بازیچه
kickshaw بازیچه
gewgaws بازیچه
toys سرگرمی بازیچه
toy سرگرمی بازیچه
knickknack بازیچه کوچک
gimcrack بازیچه ارزان
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
to follow up the scent رد چیزیرا گرفتن
to rub a thing in چیزیرا خورد
obtruncate سر چیزیرا زدن
to look for anything چیزیرا جستجوکردن
to take the place of something جای چیزیرا گرفتن
tap سوراخ چیزیرا بنداوردن
to w anything out of a person چیزیرا ازکسی دراوردن
to fool with anything چیزیرا انگلک کردن
to buy a pig in a poke چیزیرا ندیده خریدن
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
tapped سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapping سوراخ چیزیرا بنداوردن
to run the hazard بچیزی تن دردادن
to fall across anything بچیزی برخوردن
to follow up the scent بچیزی پی بردن
get wind of something پی بچیزی بردن
hang on to something بچیزی چسبیدن
to hang on to anything بچیزی چسبیدن
to take a pride in any thing بچیزی بالیدن
to take a pride in any thing بچیزی فخرکردن
tolaugh.atany thing بچیزی خندیدن
to cry halves نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to give one the straight tip محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to w anything out of a person چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
afterdate تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
to be incredulous of anything چیزیرا دیر باور کردن
to havealiking for anything میل بچیزی داشتن
to wish for something میل بچیزی داشتن
to lay stress on something بچیزی اهمیت دادن
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
to have a look at something بچیزی نگاه کردن
allergy حساسیت نسبت بچیزی
rigid adherence to a thing سفت چسبیدن بچیزی
inclination for any thing تمایل یا میل بچیزی
allergies حساسیت نسبت بچیزی
to pole any thing up or down چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
tare وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to ram a thing intoa person چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to get used to anything بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
to have a thing at heart بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
to hang on to anything بچیزی خوب گوش دادن
to have views upon somthing چشم یاطمع بچیزی داشتن
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
to palm off a thing on aperson چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to be ill towardsany thing روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
deems پنداشتن
deeming پنداشتن
deemed پنداشتن
counts پنداشتن
deem پنداشتن
imagining پنداشتن
coneive پنداشتن
imagines پنداشتن
count پنداشتن
counted پنداشتن
counting پنداشتن
to get the idea پنداشتن
imagined پنداشتن
imagine پنداشتن
suppose پنداشتن
wis پنداشتن
supposing پنداشتن
supposes پنداشتن
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
improviser تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
to set one's mind on anything ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
presuppose پیش پنداشتن
ignore نادیده پنداشتن
takes خوردن پنداشتن
underestimating ناچیز پنداشتن
underestimates ناچیز پنداشتن
underestimate ناچیز پنداشتن
think nothing of هیچ پنداشتن
make nothing of هیچ پنداشتن
underestimated ناچیز پنداشتن
to make noyhing of هیچ پنداشتن
presupposed پیش پنداشتن
ignores نادیده پنداشتن
towink at نادیده پنداشتن
ignored نادیده پنداشتن
presupposes پیش پنداشتن
presupposing پیش پنداشتن
take خوردن پنداشتن
ignoring نادیده پنداشتن
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
to take for serious جدی گرفتن یا پنداشتن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
assume فرض کردن پنداشتن
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
assumes فرض کردن پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
ignoring نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
ignores نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignore نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to toy with something باچیزبازی کردن چیزیرایازیچه پنداشتن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
lobes اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
niggled ور رفتن
to pair off رفتن
snitch کش رفتن
to make ones getaway در رفتن
to go to the bottom ته رفتن
pilfers کش رفتن
to hang back پس رفتن
pilfered کش رفتن
pilfer کش رفتن
niggle ور رفتن
admitting رفتن
receded پس رفتن
recedes پس رفتن
receding پس رفتن
to sleep fast رفتن
to skirt along the coast رفتن
recede پس رفتن
snitching کش رفتن
snitches کش رفتن
snitched کش رفتن
to run off در رفتن
crawls رفتن
crawled رفتن
crawl رفتن
To go رفتن
goes رفتن
go رفتن
swiping کش رفتن
swiped کش رفتن
swipe کش رفتن
sinks ته رفتن
retrograde پس رفتن
to whisk away or off رفتن
to take to ones heels در رفتن
short-change کش رفتن
short-changes کش رفتن
short-changing کش رفتن
to peter out پس رفتن
sink ته رفتن
glom on to کش رفتن
retire پس رفتن
going رفتن
filching کش رفتن
filches کش رفتن
filched کش رفتن
filch کش رفتن
mog رفتن
gangs رفتن
gang رفتن
nim کش رفتن
pullback پس رفتن
snook کش رفتن
to boil over سر رفتن
to d.deep in to فر رفتن در
retires پس رفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com