English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (45 milliseconds)
English Persian
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
Other Matches
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
propound پیشنهاد کردن ارائه دادن
to put in منصوب کردن ارائه دادن
renders ارائه دادن ترجمه کردن
exhibits ارائه دادن ابراز کردن
exhibit ارائه دادن ابراز کردن
rendered ارائه دادن ترجمه کردن
propounding پیشنهاد کردن ارائه دادن
propone پیشنهاد کردن ارائه دادن
render ارائه دادن ترجمه کردن
porrect منبسط کردن ارائه دادن
exhibiting ارائه دادن ابراز کردن
exhibited ارائه دادن ابراز کردن
propounds پیشنهاد کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
produced اقامه کردن ارائه دادن سند
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
produces اقامه کردن ارائه دادن سند
produce اقامه کردن ارائه دادن سند
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
give ارائه دادن
presenting ارائه دادن
produced ارائه دادن
giving ارائه دادن
gives ارائه دادن
knuckle under <idiom> ارائه دادن
presents ارائه دادن
tendered ارائه دادن
hold forth ارائه دادن
tender ارائه دادن
bring forward ارائه دادن
produce ارائه دادن
tendering ارائه دادن
produces ارائه دادن
present ارائه دادن
tenderest ارائه دادن
misrepresentation بد ارائه دادن
presented ارائه دادن
put in ارائه دادن
submitted ارائه دادن پیشنهادکردن
forthcoming اماده ارائه دادن
to produce testimony مدرک ارائه دادن
submit ارائه دادن پیشنهادکردن
submitting ارائه دادن پیشنهادکردن
puts ارائه یا توضیح دادن
putting ارائه یا توضیح دادن
put ارائه یا توضیح دادن
submits ارائه دادن پیشنهادکردن
alleges دلیل اوردن ارائه دادن
alleging دلیل اوردن ارائه دادن
allege دلیل اوردن ارائه دادن
renders تسلیم داشتن دادن
rendered تسلیم داشتن دادن
render تسلیم داشتن دادن
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
putting ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
puts ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
put ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
projects ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projected ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
yields قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
miss از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
misses از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
certifies صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
represented ارائه کردن
represents ارائه کردن
represent ارائه کردن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
lead proof ارائه دلیل کردن
producing اقامه ارائه کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
betraying تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
submitted تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
to fork over تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
consigning تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
to deliver up تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
infeoff تسلیم کردن
committing تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
betrayed تسلیم کردن
give up تسلیم کردن
to give in charge تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
betray تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
commits تسلیم کردن
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
subsequent filing [application, documents] ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
betrayed تسلیم دشمن کردن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
yield تسلیم کردن یا شدن
yielded تسلیم کردن یا شدن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
yields تسلیم کردن یا شدن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betray تسلیم دشمن کردن
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
string out <idiom> کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . چیزی را از کف دادن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
to book something چیزی را سفارش دادن
to hire out something اجاره دادن چیزی
integrating درشکم چیزی جا دادن
integrates درشکم چیزی جا دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com