English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (4 milliseconds)
English Persian
to rule something out چیزی را بی ربط دانستن
to exclude something [as something] چیزی را بی ربط دانستن
Search result with all words
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
To appreciate something ( some one ) . قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to have something چیزی را مال خود دانستن
to have something at one's disposal چیزی را مال خود دانستن
to rule something out چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something [as something] چیزی را غیر قابل دانستن
Other Matches
to d. of بد دانستن
learns دانستن
con دانستن
conned دانستن
cons دانستن
receive as دانستن
conning دانستن
put down as دانستن
learn دانستن
adjudge دانستن
damm بد دانستن
deprecates بد دانستن
aimed : دانستن
deprecated بد دانستن
deprecate بد دانستن
aims : دانستن
cognize دانستن
knows دانستن
learnt دانستن
know دانستن
aim : دانستن
foresee از پیش دانستن
abominating مکروه دانستن
trivialised بی اهمیت دانستن
blames مقصر دانستن
blamed مقصر دانستن
trivialising بی اهمیت دانستن
trivialize بی اهمیت دانستن
ignoring بی اساس دانستن
trivialized بی اهمیت دانستن
trivializes بی اهمیت دانستن
abominated مکروه دانستن
foresees از پیش دانستن
knowable قابل دانستن
trivializing بی اهمیت دانستن
to take for granted مسلم دانستن
blame مقصر دانستن
ignores بی اساس دانستن
abominates مکروه دانستن
blaming مقصر دانستن
avers بحق دانستن
averring بحق دانستن
averred بحق دانستن
aver بحق دانستن
have دانستن خوردن
having دانستن خوردن
postulating لازم دانستن
postulates لازم دانستن
postulated لازم دانستن
postulate لازم دانستن
ignored بی اساس دانستن
wit دانستن اموختن
abominate مکروه دانستن
allows روا دانستن
allowing روا دانستن
allow روا دانستن
ignore بی اساس دانستن
trivialises بی اهمیت دانستن
deified خدا دانستن
deifies خدا دانستن
deify خدا دانستن
deifying خدا دانستن
wits دانستن اموختن
to make a point of ضروری دانستن
consubstantiate هم جنس دانستن
knowledge of a language دانستن زبانی
to deesm a صلاح دانستن
superannuate متروکه دانستن
required لازم دانستن
fault مقصر دانستن
to d. a pratice کاریرا بد دانستن
faulted مقصر دانستن
mislike بد دانستن انزجار
to consider as agood a شگون دانستن
requires لازم دانستن
requiring لازم دانستن
exteriorize فاهری دانستن
to reproach an act کاری را بد دانستن
foreknow از پیش دانستن
intitle مستحق دانستن
illegalize غیرقانونی دانستن
require لازم دانستن
to deesm a مقتضی دانستن
make much of مهم دانستن
to fancy oneself خودراکسی دانستن
to know for certain یقین دانستن
faults مقصر دانستن
sanction دارای مجوزقانونی دانستن
adjudged مقرر داشتن دانستن
adjudges مقرر داشتن دانستن
i reckon one wise کسی را خردمند دانستن
sanctioned دارای مجوزقانونی دانستن
sanctions دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning دارای مجوزقانونی دانستن
account تخمین زدن دانستن
hypostatize or size ذات جدا دانستن
ascribe اسناد دادن دانستن
ascribed اسناد دادن دانستن
ascribes اسناد دادن دانستن
ascribing اسناد دادن دانستن
adjudging مقرر داشتن دانستن
superannuate بازنشسته دانستن یاشدن
to rule out غیر قابل دانستن
to rule out رد کردن بی ربط دانستن
loth بیزار بودن از بد دانستن
to take with a grain of salt اغراق امیز دانستن
entitles حق دادن مستحق دانستن
entitle حق دادن مستحق دانستن
entitling حق دادن مستحق دانستن
justifies تصدیق کردن ذیحق دانستن
esteem لایق دانستن محترم شمردم
attaint مقصر دانستن محروم کردن
deprecates قبیح دانستن ناراضی بودن از
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
inculpate تهمت زدن به مقصر دانستن
deprecated قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate قبیح دانستن ناراضی بودن از
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
justifying تصدیق کردن ذیحق دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
justify تصدیق کردن ذیحق دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff. فوت وفن کاری را دانستن
wist دانستن گذشته فعل wit
intitule لقب دادن مستحق دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
To value somebodys acvice . قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
To know it backwards. مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
to lay the blame on someone تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to take for gospel مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com