Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
Other Matches
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
area search
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
delving
کاوش کردن
pry
کاوش کردن
scan
کاوش کردن
surveillance
کاوش کردن
scanned
کاوش کردن
delve
کاوش کردن
delved
کاوش کردن
delves
کاوش کردن
probe
کاوش کردن
probed
کاوش کردن
probes
کاوش کردن
pried
کاوش کردن
to search after
کاوش کردن
to browse through
کاوش کردن
pries
کاوش کردن
to rummage
کاوش کردن
scans
کاوش کردن
prog
کاوش کردن
ferrets
کنجکاوی کردن کاوش
ransacks
زیاد کاوش کردن
scavenge
در آشغال کاوش کردن
scavenge
در اشغال کاوش کردن
manage grab
در آشغال کاوش کردن
ferret
کنجکاوی کردن کاوش
scavenges
در اشغال کاوش کردن
searchingly
کاوش کردن زمین
ransacked
زیاد کاوش کردن
scavenged
در اشغال کاوش کردن
searched
کاوش کردن زمین
searches
کاوش کردن زمین
ransacking
زیاد کاوش کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
search
کاوش کردن زمین
foraging
پی علف گشتن کاوش کردن
forages
پی علف گشتن کاوش کردن
foraged
پی علف گشتن کاوش کردن
forage
پی علف گشتن کاوش کردن
to have something
چیزی داشتن
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to believe in something
به چیزی اعتقاد داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have an appetite for something
اشتها به چیزی داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
to havealiking for anything
ذوق چیزی را داشتن
to have experience in something
آزمودگی در چیزی داشتن
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
exploring
اکتشاف کردن کاوش کردن
dig
کاوش کردن فرو کردن
digs
کاوش کردن فرو کردن
explores
اکتشاف کردن کاوش کردن
explored
اکتشاف کردن کاوش کردن
explore
اکتشاف کردن کاوش کردن
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
probes
کاوش
search
کاوش
searched
کاوش
probe
کاوش
dig
کاوش
digs
کاوش
searches
کاوش
probed
کاوش
analysis
کاوش
probing
کاوش
penetration
کاوش
searchingly
کاوش
excavation
کاوش
perquisition
کاوش
exploration
کاوش
surveillance
کاوش
inexplorable
کاوش ناپذیر
area search
کاوش منطقه
antisubmarine search
کاوش ضد زیردریایی
prying
کاوش کننده
electrical prospecting
کاوش الکتریکی
exploratory drive
سائق کاوش
random number seed
کاوش تصادفی
linear probing
کاوش خطی
exploration
کاوش اکتشاف
researching
کاوش پژوهیدن
analysis
تحلیل کاوش
researches
کاوش پژوهیدن
researched
کاوش پژوهیدن
prober
کاوش کننده
research
کاوش پژوهیدن
geophysical prospecting
کاوش ژئوفیزیکی
unsearchable
کاوش ناپذیر
sector of search
منطقه کاوش
unsought
کاوش نشده
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
surveys
بررسی کاوش منطقه
rummaged
کاوش بازرس کشتی
survey
بررسی کاوش منطقه
rummage
کاوش بازرس کشتی
surveyed
بررسی کاوش منطقه
rummages
کاوش بازرس کشتی
rummaging
کاوش بازرس کشتی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
inserted grouping
میدان دید مخلوط رادار منطقه کاوش مختلط
infrared resolution
تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
intercepting search
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com