English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to sweeten something چیزی را شیرین کردن
Other Matches
pleuston علفهای ریزوشناوری که روی سطح اب شیرین تشکیل چیزی بشکل حصیر سبز میدهدوشامل جلبکهای شناور نیز میباشد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to soften water شیرین کردن آب
sweetening شیرین کردن
dulcify شیرین کردن
sweeten شیرین کردن
sweetened شیرین کردن
sweetens شیرین کردن
edulcorate شیرین کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To perform a feat. شیرین کاری کردن
soften شیرین کردن فرونشاندن
softened شیرین کردن فرونشاندن
softens شیرین کردن فرونشاندن
edulcoration عمل شیرین کردن
stunt شیرین کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
sugar شیرین کردن متبلور شدن
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
sugars شیرین کردن متبلور شدن
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
port شراب شیرین بارگیری کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
To ingratiate oneself with someone. نزد کسی خود شیرین کردن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
candy شیرین کردن نباتی کردن
candies شیرین کردن نباتی کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
emolliate کردن شیرین کردن
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
freshest شیرین
fresh شیرین
fresh- شیرین
nectared شیرین
soft water اب شیرین
nectarean شیرین
tuneful شیرین
sweeter شیرین
affeluo'so a شیرین
sugared شیرین
sweet شیرین
saccharine شیرین
honeyed شیرین
luscious شیرین
dulcet شیرین
amiable شیرین
mellifluous شیرین
sweetest شیرین
dolce شیرین
nectareous شیرین
fresh water اب شیرین
sweet spoken شیرین زبان
sweet peas نخود شیرین
tragicomedies تلخ و شیرین
tragicomedy تلخ و شیرین
solar still اب شیرین کن افتابی
sodium bicarbonate جوش شیرین
sorgho ذرت شیرین
Its well worth . Its a bargain at the price . شیرین می ارزد
sweetish شیرین نوشین
sweet voiced شیرین صدا
liquorice شیرین بیان
sweet root شیرین بیان
melody اهنگ شیرین
sweet oil روغن شیرین
melodies اهنگ شیرین
sweetener شیرین کننده
sweet lemon لیموی شیرین
sweeteners شیرین کننده
sugarberry تمشک شیرین
freshwater وابسته به اب شیرین
sorgo ذرت شیرین
tour de force شیرین کاری
sweetmeat غذای شیرین
shirin خودکشی شیرین
chino لیمو شیرین
chino پرتقال شیرین
crawfish خرچنگ اب شیرین
evaporator دستگاه اب شیرین کن
f. fishes ماهیهای اب شیرین
figuration شیرین کاری
sweet corn ذرت شیرین
freshet جوی اب شیرین
freshwater king متصدی اب شیرین کن
candied شیرین شده
bittersweet شیرین وتلخ
bicarbonate جوش شیرین
soft سبک شیرین
softer سبک شیرین
softest سبک شیرین
sodas جوش شیرین
sudium bicarbonate جوش شیرین
sugary شیرین زبان
sugary شیرین ملیح
baking soda جوش شیرین
bicarbonate of soda جوش شیرین
it tastes sweet شیرین است
licorice شیرین بیان
melodiously بطور شیرین
sweet pea نخود شیرین
limnetic وابسته به اب شیرین
limnology اب شیرین شناسی
sweet pepper فلفل شیرین
soda جوش شیرین
limnic وابسته به اب شیرین
pimiento فلفل شیرین
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
fresh water ; fruit juice. آب شیرین (تازه )؛آب میوه
allspice فلفل فرنگی شیرین
sodas جوش شیرین سودا
soda جوش شیرین سودا
sweet potato سیب زمینی شیرین
It is a good one hundred kilos . شیرین صد کیلو است
sweet potatoes سیب زمینی شیرین
sweet oil روغن بادام شیرین
bitter sweet اول شیرین وبعدتلخ
bitter-sweet اول شیرین وبعدتلخ
vermouths شراب شیرین افسنطین
vermouth شراب شیرین افسنطین
pomfret cake کلوچه شیرین بیان
rich زیاده چرب یا شیرین
richer زیاده چرب یا شیرین
richest زیاده چرب یا شیرین
saleratus جوش شیرین که نانواهابکارمیبرند
scuttlebutt مخازن اب شیرین ناو
soda solution محلول جوش شیرین
bland شیرین و مطلوب نجیب
blander شیرین و مطلوب نجیب
limnetic زیست کننده در اب شیرین
sweetish چیز نسبتا شیرین
stunt شاهکار شیرین کاری
stunting شاهکار شیرین کاری
stunts شاهکار شیرین کاری
nectarine هلوی شیرین وابدار
sweet sorghum ذرت خوشهای شیرین
nectarines هلوی شیرین وابدار
limnic زیست کننده در اب شیرین
malmsey شراب شیرین قبرس
pancakes نان شیرین و پهن
pancake نان شیرین و پهن
mellifluent عسل دار شیرین
as sweet as honey <idiom> مثل عسل [شیرین]
blandest شیرین و مطلوب نجیب
straw wine شراب شیرین کشمش
diabetes mellitus دیابت شیرین دولاب
sweet spoken شیرین سخن شکردهان
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
simnel کیک شیرین و میوه دار
sherries شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
sherry شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
freshwater system سیستم لوله کشی اب شیرین
sauterne سراب زرد نیمه شیرین
farle کیک یا نان شیرین اردی
farl کیک یا نان شیرین اردی
sherris شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
diadromous مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
fraise نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com