English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
Other Matches
no object چیزی نیست
dont mention it چیزی نیست
no matter چیزی نیست
it is immaterial چیزی نیست
that in nothing to me پیش من چیزی نیست
not at all هیچ همچو چیزی نیست
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
no such thing هیچ همچو چیزی نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
in a pinch <idiom> بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
tempest in a teapot <idiom> درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
aint نیست
he is not of our number از ما نیست
isn't نیست
temporary storage می نیست
Plug and Play یچ نیست
It's not new. نو نیست.
storage می نیست
he takes no notice of it نیست
auxiliaries نیست
secondary نیست
auxiliary نیست
it is well enough بد نیست
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
he is not in it داخل نیست
thereis no end to it انراپایانی نیست
it is unsuitable مناسب نیست
it is unnecessary لازم نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
to make no mention of ذکری از ان نیست
close the door please اگرزحمت نیست
if you please اگرزحمت نیست
no trouble زحمتی نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
it is not in good workingorder دایر نیست
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . مردش نیست
that is not it این نیست
static که پویا نیست
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
it has escaped my remembrance یاد نیست
sacred cow <idiom> چارهای نیست
it is not half bad هیچ بد نیست
needn't لازم نیست
there is no hurry شتابی نیست
there is no hurry عجلهای نیست
the ice is treach erous یخ محکم نیست
it is nothing out of the way غریب نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
that is wrong درست نیست
ought not شایسته نیست
inextinct نیست نشده
that depends معلوم نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
i do not have it in me از من ساخته نیست
he knows a thing or two بی تجربه نیست
It cant be helped. چاره ای نیست
you are written حق با شما نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
he is out of huomor سر خلق نیست
he is out of his senses بهوش نیست
it's only me کسی نیست
It's not new. جدید نیست.
no sweat <idiom> مشکلی نیست
he is not willing to go نیست برود
nihilism نیست انگاری
There is no hot water آب گرم نیست.
he has nothing in him کسی نیست
no wonder <idiom> تعجبی نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
it needs not لازم نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
no hurry عجلهای نیست
cold is merely privative گرما نیست
Nevermind! مهم نیست !
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
niet le fait کار او نیست
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
There is no room for doubt. جای تردید نیست
It is nothing to speak of . چیز قابلی نیست
you're telling me <idiom> احتیاج نیست به من بگی
it is not a picnic کار اسانی نیست
It is not to your advantage. مقرون بصرفه نیست
that is not my a این کارمن نیست
to put out of the way سربه نیست کردن
There's more to come. <idiom> این همش نیست.
It might be a good idea for you to come . بد نیست شما هم بیایید
He is nobody. He is a nonentity. داخل آدم نیست
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
rast هیج همچوچیزی نیست
The scales are not even . ترازو میزان نیست
that is not the word for it لغتش این نیست
He is a quitter . مرد میدان نیست
no reply necessary [NRN] نیازی به پاسخ نیست.
It is not known yet . It is not settled yet . هنوز معلوم نیست
This isn't mine. این مال من نیست.
that is no bed of roses اش دهن سوزی نیست
that is no great work کار بزرگی نیست
that is not fair این انصاف نیست
I dont have the slightest(faintest)idea. روحم خبردار نیست
She couldnt care less . she is totally unconcerned . عین خیالش نیست
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
It is not possible ( feasible , practicable) . اینکار عملی نیست
His honest is beyond question. دردرستی اوحرفی نیست
He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. عین خیالش نیست
oughtn't نبایستی شایسته نیست
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
there is no mistaking جای اشتباه نیست
She takes no thought for tomorrow . بفکر فردایش نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com