Dictiornary-Farsi | چیز تقلبی ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
adulterate	چیز تقلبی ساختن
adulterates	چیز تقلبی ساختن
adulterating	چیز تقلبی ساختن


Other Matches

ringing the changes	ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
counterfeited	تقلبی
made-up	تقلبی
made up	تقلبی
counterfeit	تقلبی
counterfeits	تقلبی
piratic	تقلبی
supposititious	تقلبی
fraudlous	تقلبی
unfeigned	تقلبی
unfathered	تقلبی
counterfeiting	تقلبی
pinchbeck	تقلبی
suppositious	تقلبی
imitation	چیز تقلبی
A counterfeit banknote.	اسکناس تقلبی
Fake articles.	اجناس تقلبی
loaded dice	طاس تقلبی
denaturant	تقلبی مصنوعی
adulterant	چیز تقلبی
adulterine	قاچاقی تقلبی
knotless	بافت تقلبی
shoddy	کالای تقلبی
imitations	چیز تقلبی
Adulterated foodstuff.	مواد غذایی تقلبی
uttering	ترویج سکه تقلبی یا اسنادمجعول
dummy	دروغی تقلبی موضع فریبنده
dummies	دروغی تقلبی موضع فریبنده
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
acrylic fibers	الیاف مصنوعی اکریلیک [گاه در فرش بصورت تقلبی به جای پشم استفاده می شود]
utter false coin	جریان انداختن سکه تقلبی ترویج سکه قلب
fraudulent weave [false]	بافت تقلبی [بافته هایی با تعداد پود بیش از حد عرف در هر ردیف یعنی دو یا سه پود یا با استفاده از نخ های مصنوعی]
alternate knot	گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
rug condition	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
false selvage	شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
miscreate	بد ساختن
indite	ساختن
manufactured	ساختن
manufacture	ساختن
unifies	تک ساختن
creating	ساختن
constructed	ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
constructs	ساختن
fabricating	ساختن
construct	ساختن
constructing	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
build	ساختن
bulid	ساختن
make	ساختن
builds	ساختن
compose	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
invent	ساختن
buildings	ساختن
carbonize	کک ساختن
confect	ساختن
creates	ساختن
fabrication	ساختن
manufactures	ساختن
makes	ساختن
create	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
pellet	حب ساختن
upgrading	ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
dree	ساختن با
composes	ساختن
set up	ساختن
produce	ساختن
forborne	ساختن با
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
mint	ساختن
minted	ساختن
upbuild	ساختن
bridges	پل ساختن
minting	ساختن
idolizing	بت ساختن
produced	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
produces	ساختن
to t. up	ساختن
unify	تک ساختن
to make away	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generating	ساختن
idolize	بت ساختن
generates	ساختن
to get along	ساختن
to make a shift	ساختن
to go in with	ساختن با
mints	ساختن
bridge	پل ساختن
bridged	پل ساختن
unifying	تک ساختن
familiarises	اشنا ساختن
minimises	کمینه ساختن
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
familiarize	اشنا ساختن
ensure	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
produces	ساختن محصول
outraging	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
disable	ناتوان ساختن
familiarised	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
disabling	ناتوان ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
nauseate	متنفر ساختن
disables	ناتوان ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
discovered	مکشوف ساختن
reconciling	راضی ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
reconciles	راضی ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
reconcile	راضی ساختن
subverts	واژگون ساختن
discovering	مکشوف ساختن
sepulchers	قبر ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
produced	ساختن محصول
outraged	بی حرمت ساختن
notify	اگاه ساختن
produce	ساختن محصول
discovers	مکشوف ساختن
notified	اگاه ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
notifies	اگاه ساختن
discover	مکشوف ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
diversified	گوناگون ساختن
substantiate	مستند ساختن
discourages	بی جرات ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
discourage	بی جرات ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiating	مستند ساختن
denudes	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
disturb	مضطرب ساختن
minimizing	کمینه ساختن
insuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن