Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English
Persian
availability
چیز مفید وسودمند
Other Matches
helpful
<adj.>
مفید
useful
<adj.>
مفید
advantageous
<adj.>
مفید
well off
مفید
significance
مفید
expedient
<adj.>
مفید
handy
[useful]
<adj.>
مفید
serviceable
<adj.>
مفید
handy
<adj.>
مفید
profitable
مفید
beneficial
<adj.>
مفید
precise
مفید
remedial
مفید
benefactress
مفید
effecting
مفید
effected
مفید
effect
مفید
fruitful
مفید
gainful
مفید
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
مفید
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
مفید
convenient
<adj.>
مفید
purposeful
<adj.>
مفید
functional
<adj.>
مفید
practicable
<adj.>
مفید
practical
<adj.>
مفید
proper
<adj.>
مفید
purpose-built
<adj.>
مفید
purposive
<adj.>
مفید
effective
مفید
suitable
<adj.>
مفید
valuable
<adj.>
مفید
utilitarian
[useful]
<adj.>
مفید
applicatory
<adj.>
مفید
salubrity
مفید بودن
poniter
توصیه مفید
lacanic
مختصر و مفید
service load
بار مفید
effective depth
ارتفاع مفید
effective capacity
گنجایش مفید
brake horsepower
توان مفید
available magnification
بزرگنمایی مفید
effective storage
گنجایش مفید
advantage
مفید بودن
advantageously
بطور مفید
utility function
تابع مفید
utility program
برنامه مفید
utilizable discharge
بده مفید
beneficially
<adv.>
بطور مفید
serviceably
<adv.>
بطور مفید
useful work
کار مفید
useful power
توان مفید
useful power
قدرت مفید
useful load
فرفیت مفید
useful load
بار مفید
useful life
عمر مفید
useful capacity
فرفیت مفید
useable storage
ذخیره مفید
active storage
گنجایش مفید
active capacity
گنجایش مفید
payloads
بار مفید
payload
بار مفید
advantageaus
مفید باصرفه
helpfully
بطور مفید
usefully
بطور مفید
profitably
<adv.>
بطور مفید
good
سودمند مفید
syllabus
خلاصه مفید
use
مقدار مفید
uses
مقدار مفید
utility
مفید بودن
syllabuses
خلاصه مفید
constructive
مفید ساختمانی
stead
مفید بودن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
efficiency
فعالیت مفید بازده
asset
چیز با ارزش و مفید
come in handy
<idiom>
اثبات مفید بودن
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
payload space
فضای بار مفید
availability
شخص مفید دسترسی
vail
بکارخوردن مفید بودن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
useable reservoir storage
گنجایش مفید مخزن
man friday
مستخدم یا یارخیلی مفید
rated pay load
بار مفید نامی
average available discharge
بده متوسط مفید
application years
عمر مفید یک دستگاه
instrumental
مفید قابل استفاده
available storage capacity
گنجایش مفید مخزن
informative
حاوی اطلاعات مفید
benefiting
احسان کردن مفید بودن
benefit
احسان کردن مفید بودن
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefited
احسان کردن مفید بودن
resource
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
graphic
زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
lifetimes
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
help
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helped
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helps
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
utility
برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
help
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
groupware
نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com