English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
Other Matches
It is pretty(fairly)second rate. همچنین چیز مهمی نیست
it is not subject to review دران روا نیست
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
aniline رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
The violin is out of tune . ویولن کوک نیست ( کوک ندارد )
It is no joke . این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
milestones مرحله مهمی اززندگی
milestone مرحله مهمی اززندگی
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
tune in <idiom> با چیز مهمی درارتباط بودن
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
therein دران
offing دران نزدیکی ها
thereabout دران حدود
slideway راهی که دران سر
therabout دران حدود
nautch که دران رقاص میرقصند
then انگاه دران هنگام
therewith دران هنگام بدانوسیله
errors slipped in اشتباهاتی دران راه یافت
scrinium لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
pot liquor اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
thumbhole حفرهای که شست دران جابگیرد
swimming bath تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
polytony ایجادچند لحن دران واحد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
polytonality ایجاد چندلحن دران واحد
gill net دامی که چون ماهی دران بیافتد
actinology دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
oast کورهای که رازک را دران خشک می کنند
mainstream مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
flashingpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoint درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
deadfall دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
crates صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crate صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
cellaret گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
flashpoints درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
heaths زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
heath زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
vortex filament خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
slugfest مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
coulisse ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
clearinghouse سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
ringthe bull بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
the room was seated for 00 جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
turbulent flow جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
he is a proficient that art در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
fence month ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
registering فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
catastasis بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
tie in sales حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
registers فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
polygram طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
register فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
indirect speech گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
tragi comedy نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
vasculum کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
ready reckoner کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
jardiniere جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
pantechnicons نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
pantechnicon نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
light trap اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
paranoia or noea دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
sachets بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
sachet بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
group contracts قراردادهای کلی قراردادهایی که دران کالاهای مختلف موردمعامله قرار میگیرد
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
handy dandy بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
fugue قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
ex quay یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
marinade اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
rigging position وضعیت هواپیما که دران محورعرضی و یک محورطولی اختیاری در یک صفحه افقی قرار دارند
ex ship یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
portmark علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
marinading اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinades اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinaded اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
universal legacy وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
ostensory فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
dramatic monologue نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
there is no limit to it حد ندارد
there is no style about her ندارد
he is not of that stamp را ندارد
it does not weigh with me ندارد
flicker free ی ندارد
delivered at frontier یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
estrus مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
open cycle reactor system سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
compound bending خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
positive economics شاخهای ازاقتصاد که دران پدیده هاانطوریکه وجود دارند موردبررسی قرارمیگیرند نه انطوریکه باید باشند
hemophilia بیماری موروثی که دران خون دیر لخته میشودودرنتیجه اشکال در بندامدن خونریزی پدید می اید
esturm مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
Don’t mention it. قابلی ندارد.
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
no matter اهمیت ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
no object اهمیت ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
it is a soft snap کاری ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
he has no manners اداب ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
hadn't ندارد نبایستی
he has no excuse what عذری ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
it is well enough عیبی ندارد
it lacks soul روح ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
replenishing phase بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
he is at a loose end کار معینی ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
his intentions are good خیال بدی ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
crying is useless گریه سودی ندارد
he means well قصد بدی ندارد
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
he is short of hands کارگر کافی ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
h does not w.much چندان وزنی ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com