English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
Search result with all words
ack Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
Other Matches
received مورد قبول
taken مورد قبول
conventional مورد قبول عامه
availabe time زمان مورد قبول
persona grata شخص مورد قبول
current standard cost هزینه استاندارد و مورد قبول
adopted items of material اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
agrapha که مورد قبول مسیحیان نیست
putative مفروض مورد قبول عامه
to pass go orrun current معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominators مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominator مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
numeric character کاراکتر عددی
character per second کاراکتر درثانیه
character per inch کاراکتر دراینچ
control character کاراکتر کنترلی
blank character کاراکتر تهی
escape character کاراکتر گریز
crc character کاراکتر CRC
sync character کاراکتر همگام
character generator مولد کاراکتر
esc کاراکتر گریز
characters دخشه کاراکتر
enquiry character کاراکتر پرس و جو
character code رمز کاراکتر
character recognition تشخیص کاراکتر
magnetic character کاراکتر مغناطیسی
metacharacter فوق کاراکتر
character دخشه کاراکتر
optical character کاراکتر نوری
sync کاراکتر همگام
illigal character کاراکتر غیرقانونی
global character کاراکتر سراسری
check character کاراکتر مقابلهای
null character کاراکتر تهی
negative acknowledge character کاراکتر تصدیق منفی
nongraphic character کاراکتر غیر گرافیکی
cps Second Per Characters کاراکتر بر ثانیه
illigal character کاراکتر غیر مجاز
communication control character کاراکتر کنترل ارتباطی
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
ocr شناخت کاراکتر نوری
lsc کاراکتر با کمترین ارزش
character based program برنامه مبتنی بر کاراکتر
dot matrix character کاراکتر ماتریس نقطهای
print control character کاراکتر کنترل چاپ
error control character کاراکتر کنترل خطا
blank character کاراکتر جای خالی
figure shift کلید یا کد مبدل کاراکتر
caracter addressable کاراکتر نشانی پذیر
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
enq character ENQuiry کاراکتر پرس و جو
fully formed character کاراکتر تمام شکل یافته
special character علامت ویژه کاراکتر مخصوص
variable length character encoding رمزگذاری کاراکتر با طول متغیر
accuracy control character دخشه یا کاراکتر کنترل دقت
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
type bar تمام کاراکترها در یک مجموعه کاراکتر معین
pad character کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
micr بازشناسی کاراکتر با جوهرمغناطیسی Recognition InkCharacter agnetic
blanking نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
elite type یک اندازه تحریر که دوازده کاراکتر را در هر اینچ تحریرقرار میدهد
typematic هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
wand دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
wands دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
backslash کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
asynchronous transmission اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
typeover توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
acceptances قبول
acceptance قبول
reception قبول
receptions قبول
admissions قبول
adoption قبول
admission قبول
compliance قبول
imprimatur قبول
intromission قبول
acknowledgment قبول
disallowance عدم قبول
withdraws قبول نکردن
compliancy قبول اجابت
withdraw قبول نکردن
the g. or refusal of anything قبول یا ردچیزی
I agree. قبول دارم.
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
embracement قبول اتخاذ
adopt قبول کردن
honours قبول کردن
honouring قبول کردن
honoured قبول کردن
honors قبول کردن
honoring قبول کردن
honored قبول کردن
compliantly با قبول و رضایت
adopting قبول کردن
adoption قبول به فرزندی
reply paid جواب قبول
express acceptance قبول صریح
unacceptably غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
ineligible غیرقابل قبول
acceptable قابل قبول
passable قابل قبول
believable قابل قبول
acceptance قبول قرارداد
non acceptance عدم قبول
receivable قابل قبول
ready acceptance حسن قبول
implied acceptance قبول ضمنی
incompliance عدم قبول
intolerancy عدم قبول
offer and acceptance ایجاب و قبول
acceptances قبول قرارداد
naturalization قبول تابعیت
acceptability قابلیت قبول
accepter قبول کننده
reasonable قابل قبول
agreements قرار قبول
agreement قرار قبول
intolerance عدم قبول
rejection عدم قبول
rejection قبول نکردن
acceptation tacite قبول ضمنی
entertain قبول کردن
acceptant قبول کننده
acceptancy اماده قبول
acceptance limit حد قابل قبول
acceptance by words قبول قولی
acceptance by conduct قبول فعلی
acceptor قبول کننده
acceptably بطورقابل قبول
allowable قابل قبول
entertains قبول کردن
entertained قبول کردن
aceptive قابل قبول
acknowladgement of debt قبول بدهی
adhibit قبول کردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
admittable قابل قبول
adopter قبول کننده
allowable load بارقابل قبول
adopts قبول کردن
to take in قبول کردن
disclaiming قبول نکردن
disclaims قبول نکردن
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
admission of liability قبول بدهی
admitting قبول کردن
admits قبول کردن
admit قبول کردن
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
acceptability قبول شدگی
adequate <adj.> قابل قبول
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
concede قبول شکست
concedes قبول شکست
conceding قبول شکست
pass قبول کردن
conceded قبول شکست
passed قبول کردن
accord قبول کردن
accorded قبول کردن
ratification قبول قبولی
accepts قبول کردن
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
valid قابل قبول
satisfactory <adj.> قابل قبول
acceptable <adj.> قابل قبول
sufficient <adj.> قابل قبول
sufficing <adj.> قابل قبول
accept قبول شدن
accept قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
accepting قبول شدن
sufficiently <adv.> قابل قبول
accepting قبول کردن
accepts قبول شدن
honour قبول کردن
accords قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.> قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
passed <adj.> <past-p.> قبول شده
tolerable قابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com